کودکانه

گپ و سرگرمی اعضا
نمایه کاربر
sepideh
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 186
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:23 am
تماس:

پست توسط sepideh » سه شنبه 21 فروردین 1386, 3:43 pm

قاطی پاتی نوشتی که
بعد از می پریدم از سر جو اینه

می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده
داستانهای نهانی رازهای زندگانی


بقیه شم همونه که نوشتی
آشنا هستم با سرنوشت تر آب ، عادت سبز درخت.

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » سه شنبه 21 فروردین 1386, 3:51 pm

بچه برو در خونه خودتون بازی کن دهه :roll: :roll: :wink:
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » سه شنبه 21 فروردین 1386, 3:57 pm

چی میگه :lol:

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

پست توسط abri » چهار شنبه 22 فروردین 1386, 1:59 am

منم واسم همين سوال پيش اومد!!


من دلم مى برگردم به 17\16 سالگيم!!! يادش بخير!! :D :D
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

پست توسط abri » چهار شنبه 22 فروردین 1386, 2:04 am

زياد ربطى نداره اما خب...من اين شعر رو خيلى دوست دارم!

كودكانه

بوی عيدی، بوی توپ، بوی كاغذرنگی،
بوی تند ماهی‌دودی وسط سفره‌ی نو،
بوی یاس جانماز ترمه‌ی مادربزرگ،

با اينا زمستونو سر می‌کنم،
با اينا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

شادی شکستن قلک پول،
وحشت کم شدن سکه‌ی عیدی از شمردن زیاد،
بوی اسکناس تانخورده‌ی لای کتاب،

با اينا زمستونو سر می‌کنم،
با اينا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

فکر قاشق زدن یه دختر چادرسيا،
شوق یک خيز بلند از روی بته‌های نور،
برق کفش جف‌شده تو گنجه‌ها،

با اينا زمستونو سر می‌کنم،
با اينا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

عشق یک ستاره ساختن با دولک،
ترس ناتموم گذاشتن جریمه‌های عید مدرسه،
بوی گل محمدی كه خشک شده لای کتاب،

با اينا زمستونو سر می‌کنم،
با اينا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

بوی باغ‌چه، بوی حوض، عطر خوب نذری،
شب جمعه پی فانوس توی كوچه گم شدن،
توی جوی لاجوردی هوس یه آب‌تنی،

با اينا زمستونو سر می‌کنم،
با اينا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

با اينا زندگی‌مو سر مى كنم
با اينا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

شعر از شهيار قنبرى

:(
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
Moe
آخرشه !
آخرشه !
پست: 208
تاریخ عضویت: سه شنبه 21 فروردین 1386, 10:25 am
تماس:

پست توسط Moe » چهار شنبه 22 فروردین 1386, 11:03 am

پيشي بيا منو بخور!

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » چهار شنبه 22 فروردین 1386, 5:48 pm

Moe جان نمیخوای یه کم خودتو بیشتر معرفی کنی؟ :wink:
البته یه تاپیک توی پاتوق هست برای معرفی :P

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » چهار شنبه 22 فروردین 1386, 8:20 pm

ابری جان منم این شعرو خیلی دوست دالم :roll: :roll:
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » دو شنبه 27 فروردین 1386, 10:05 pm

Moe نوشته شده:پيشي بيا منو بخور!

من جوک اینو خیلی دوست دارم :)
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » سه شنبه 28 فروردین 1386, 10:13 am

جوکش چیه؟؟؟ :roll: :roll: :roll:
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » چهار شنبه 29 فروردین 1386, 5:18 pm

یه روز یه جوجو با مامانش دعوا می کنه
می خواد خود کشی کنه میره سر کوچه داد میزنه :
پیشی بیا منو بخووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووور :cry:
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
saeedeh
آخرشه !
آخرشه !
پست: 461
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 10:54 am
تماس:

پست توسط saeedeh » دو شنبه 24 اردیبهشت 1386, 11:56 pm

[quote="TNZ"]یه روز یه جوجو با مامانش دعوا می کنه
می خواد خود کشی کنه میره سر کوچه داد میزنه :
پیشی بیا منو بخووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووور :cry:[/quote]

سمیه ایجا هم دست از این جوک بیمزت بر نمی داری؟؟؟؟//
آخه هر سری که جمع میشیم تو فامیل می خواییم جوک بگیم سمیه یا اینو می گه دختر عمم جوک گدایی تمساحو می گه ):
زندگي هديه خداست به تو. طرز زندگي کردن تو، هديه ي توست به خدا

VeRnuS

پست توسط VeRnuS » سه شنبه 25 اردیبهشت 1386, 12:01 am

inja hameee ghoomoo kheeshan

نمایه کاربر
Elham
آخرشه !
آخرشه !
پست: 931
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:01 pm

پست توسط Elham » سه شنبه 25 اردیبهشت 1386, 6:41 am

دیشب بیاد کودکیهام با شوهرم رفتیم پارک سر کوچمون کلی تاب و سرسره بازی کردیم
الاکلنگ بازی نکردیم چون هم وزن نبودیم :D
چرخ و فلک هم هیچوقت دوست نداشتم :oops:

نمایه کاربر
fateme
آخرشه !
آخرشه !
پست: 242
تاریخ عضویت: دو شنبه 3 اردیبهشت 1386, 6:59 pm
محل اقامت: kuwait
تماس:

پست توسط fateme » جمعه 25 خرداد 1386, 11:04 pm

delam mikham hameye rozhamo bedam
hameye saathaye zendegimo bedam
ama faghat yek saat bargardam be dorane kodakim
zamani ke bache bodimo delemon pako bi riyah bod...
madaram migoft:
barani beposh,zire chatre asheghi tar mishavi....

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » شنبه 26 خرداد 1386, 7:42 am

Elham نوشته شده:دیشب بیاد کودکیهام با شوهرم رفتیم پارک سر کوچمون کلی تاب و سرسره بازی کردیم
الاکلنگ بازی نکردیم چون هم وزن نبودیم :D
چرخ و فلک هم هیچوقت دوست نداشتم :oops:
کدومتون وزنش بیشتر بود ؟ نکنه خودت؟؟ :lol:
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » یک شنبه 27 خرداد 1386, 8:50 am

من عاشق عروسکم :)
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
saeedeh
آخرشه !
آخرشه !
پست: 461
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 10:54 am
تماس:

پست توسط saeedeh » یک شنبه 3 تیر 1386, 9:02 pm

من تو بچگیام خیلی تپل بودم
کلاً خیلی بچگیامو دوس دارم :)
زندگي هديه خداست به تو. طرز زندگي کردن تو، هديه ي توست به خدا

نمایه کاربر
Elham
آخرشه !
آخرشه !
پست: 931
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مرداد 1385, 12:01 pm

پست توسط Elham » دو شنبه 4 تیر 1386, 7:47 am

hamideht نوشته شده:
Elham نوشته شده:دیشب بیاد کودکیهام با شوهرم رفتیم پارک سر کوچمون کلی تاب و سرسره بازی کردیم
الاکلنگ بازی نکردیم چون هم وزن نبودیم :D
چرخ و فلک هم هیچوقت دوست نداشتم :oops:
کدومتون وزنش بیشتر بود ؟ نکنه خودت؟؟ :lol:
من 50 كيلو وزن دارم شوهرم هم 68 حالا پيدا كنيد پرتقال فروش رو

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » دو شنبه 4 تیر 1386, 8:20 am

من عاشق تاب بازیم :P
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان