دخترونه
من «دوشيزه مکرمه» هستم، وقتي زن ها روي سرم قند مي سابند و همزمان قند توي دلم آب مي شود.
من «مرحومه مغفوره» هستم، وقتي زير يک سنگ سياه گرانيت قشنگ خوابيده ام و احتمالاً هيچ خوابي نمي بينم.
من «والده مکرمه» هستم، وقتي اعضاي هيات مديره شرکت پسرم براي خودشيريني بيست آگهي تسليت در بيست روزنامه معتبر چاپ مي کنند.
من «همسري مهربان و مادري فداکار» هستم، وقتي شوهرم براي اثبات وفاداري اش- البته تا چهلم- آگهي وفات مرا در صفحه اول پرتيراژترين روزنامه شهر به چاپ ميرساند.
من «زوجه» هستم، وقتي شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضي دادگاه خانواده قبول مي کند به من و دختر شش ساله ام ماهيانه بيست و پنج هزار تومان فقط، بدهد.
من «سرپرست خانوار» هستم، وقتي شوهرم چهار سال پيش با کاميون قراضه اش از گردنه حيران رد نشد و براي هميشه در ته دره خوابيد.
من «خوشگله» هستم، وقتي پسرهاي جوان محله زير تير چراغ برق وقت شان را بيهوده مي گذرانند.
من «مجيد» هستم، وقتي در ايستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد مي ايستد و شوهرم مرا از پياده رو مقابل صدا مي زند.
من «ضعيفه» هستم، وقتي ريش سفيدهاي فاميل مي خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگيرند.
من «...» هستم، وقتي مادر، من و خواهرهايم را سرشماري مي کند و به غريبه مي گويد «هفت ...» دارد- خدا برکت بدهد.
من «بي بي» هستم، وقتي تبديل به يک شيء آرکائيک مي شوم و نوه و نتيجه هايم تيک تيک از من عکس مي گيرند.
من «مامي» هستم، وقتي دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازي مي کند.
من «مادر» هستم، وقتي مورد شماتت همسرم قرار مي گيرم.- آن روز به يک مهماني زنانه رفته بودم و غذاي بچه ها را درست نکرده بودم.
من «زنيکه» هستم، وقتي مرد همسايه، تذکرم را در خصوص درست گذاشتن ماشينش در پارکينگ مي شنود.
من «ماماني» هستم، وقتي بچه هايم خرم مي کنند تا خلاف هايشان را به پدرشان نگويم.
من «ننه» هستم، وقتي شليته مي پوشم و چارقدم را با سنجاق زير گلويم محکم مي کنم. نوه ام خجالت مي کشد به دوستانش بگويد من مادربزرگش هستم... به آنها مي گويد من خدمتکار پير مادرش هستم.
من «يک کدبانوي تمام عيار» هستم، وقتي شوهرم آروغ هاي بودار مي زند و کمربندش را روي شکم برآمده اش جابه جا مي کند.
دوستانم وقتي مي خواهند به من بگويند؛ «گه» محترمانه مي گويند؛ «عليا مخدره».
من «بانو» هستم، وقتي از مرز پنجاه سالگي گذشته ام و هيچ مردي دلش نمي خواهد وقتش را با من تلف بکند.
من در ماه اول عروسي ام؛ «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمي، عزيزم، عشق من، پيشي، قشنگم، عسلم، ويتامين و...» هستم.
من در فريادهاي شبانه شوهرم، وقتي دير به خانه مي آيد، چند تار موي زنانه روي يقه کتش است و دهانش بوي سگ مرده مي دهد، «سليطه» هستم.
من در ادبيات ديرپاي اين کهن بوم و بر؛ «دليله محتاله، نفس محيله مکاره، مار، ابليس، شجره مثمره، اثيري، لکاته و...» هستم.
دامادم به من «وروره جادو» مي گويد.
حاج آقا مرا «والده» آقا مصطفي صدا مي زند.
من «مادر فولادزره» هستم، وقتي بر سر حقوقم با اين و آن مي جنگم.
مادرم مرا به خان روستا «کنيز» شما معرفي مي کند.
من کيستم؟
من «مرحومه مغفوره» هستم، وقتي زير يک سنگ سياه گرانيت قشنگ خوابيده ام و احتمالاً هيچ خوابي نمي بينم.
من «والده مکرمه» هستم، وقتي اعضاي هيات مديره شرکت پسرم براي خودشيريني بيست آگهي تسليت در بيست روزنامه معتبر چاپ مي کنند.
من «همسري مهربان و مادري فداکار» هستم، وقتي شوهرم براي اثبات وفاداري اش- البته تا چهلم- آگهي وفات مرا در صفحه اول پرتيراژترين روزنامه شهر به چاپ ميرساند.
من «زوجه» هستم، وقتي شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضي دادگاه خانواده قبول مي کند به من و دختر شش ساله ام ماهيانه بيست و پنج هزار تومان فقط، بدهد.
من «سرپرست خانوار» هستم، وقتي شوهرم چهار سال پيش با کاميون قراضه اش از گردنه حيران رد نشد و براي هميشه در ته دره خوابيد.
من «خوشگله» هستم، وقتي پسرهاي جوان محله زير تير چراغ برق وقت شان را بيهوده مي گذرانند.
من «مجيد» هستم، وقتي در ايستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد مي ايستد و شوهرم مرا از پياده رو مقابل صدا مي زند.
من «ضعيفه» هستم، وقتي ريش سفيدهاي فاميل مي خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگيرند.
من «...» هستم، وقتي مادر، من و خواهرهايم را سرشماري مي کند و به غريبه مي گويد «هفت ...» دارد- خدا برکت بدهد.
من «بي بي» هستم، وقتي تبديل به يک شيء آرکائيک مي شوم و نوه و نتيجه هايم تيک تيک از من عکس مي گيرند.
من «مامي» هستم، وقتي دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازي مي کند.
من «مادر» هستم، وقتي مورد شماتت همسرم قرار مي گيرم.- آن روز به يک مهماني زنانه رفته بودم و غذاي بچه ها را درست نکرده بودم.
من «زنيکه» هستم، وقتي مرد همسايه، تذکرم را در خصوص درست گذاشتن ماشينش در پارکينگ مي شنود.
من «ماماني» هستم، وقتي بچه هايم خرم مي کنند تا خلاف هايشان را به پدرشان نگويم.
من «ننه» هستم، وقتي شليته مي پوشم و چارقدم را با سنجاق زير گلويم محکم مي کنم. نوه ام خجالت مي کشد به دوستانش بگويد من مادربزرگش هستم... به آنها مي گويد من خدمتکار پير مادرش هستم.
من «يک کدبانوي تمام عيار» هستم، وقتي شوهرم آروغ هاي بودار مي زند و کمربندش را روي شکم برآمده اش جابه جا مي کند.
دوستانم وقتي مي خواهند به من بگويند؛ «گه» محترمانه مي گويند؛ «عليا مخدره».
من «بانو» هستم، وقتي از مرز پنجاه سالگي گذشته ام و هيچ مردي دلش نمي خواهد وقتش را با من تلف بکند.
من در ماه اول عروسي ام؛ «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمي، عزيزم، عشق من، پيشي، قشنگم، عسلم، ويتامين و...» هستم.
من در فريادهاي شبانه شوهرم، وقتي دير به خانه مي آيد، چند تار موي زنانه روي يقه کتش است و دهانش بوي سگ مرده مي دهد، «سليطه» هستم.
من در ادبيات ديرپاي اين کهن بوم و بر؛ «دليله محتاله، نفس محيله مکاره، مار، ابليس، شجره مثمره، اثيري، لکاته و...» هستم.
دامادم به من «وروره جادو» مي گويد.
حاج آقا مرا «والده» آقا مصطفي صدا مي زند.
من «مادر فولادزره» هستم، وقتي بر سر حقوقم با اين و آن مي جنگم.
مادرم مرا به خان روستا «کنيز» شما معرفي مي کند.
من کيستم؟
گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم.....
دخترها مثل سيب هاي روي درخت هستند. بهترين هايشان در بالاترين نقطه درخت قرار دارند. پسرها نمي خواهند به بهترين ها برسند چون مي ترسند سقوط کنند و زخمي بشوند، بنابراين به سيب هاي پوسيده روي زمين که خوب نيستند اما به دست آوردنشان آسان است، اکتفا مي کنند. سيب هاي بالاي درخت فکر مي کنند مشکل ازآنهاست درحالي که آنها فوق العاده اند. آنها فقط بايد منتظر آمدن پسري بمانند که آن قدر شجاع باشد که بتواند از درخت بالا بيايد
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
نکاتی مردانه
خوشبختانه یک مرد بعد از مدتها وقت گذاشته است و موارد مردانه ای را که به نظرش رسیده است و برای خانمها ممکن است مفید واقع شود به رشته تحریر در آورده است. پس لطفا بخوانید و دقت کنید که تمام این قوانین با عدد یک شماره کذاری شدند سعنی هیچ کدامشان برتری نسبی به یکدیگر ندارند و سپس در صورت تمایل آراء خود را وارد نمائید:
۱ـ مردها نمیتوانند فکر کسی را بخوانند.
1- دیدن مسابقۀ فوتبال مثل تماشای ماه شب چهارده توی آسمان جذاب و قشنگ است. اجازه بدهید همینطور بماند.
1- خرید کردن، مسابقۀ فوتبال نیست و امکان ندارد که ما به خرید به این شکل نگاه کنیم.
1- گریه کردن یک جور تهدید به حساب میاد.
1- لطفا چیزی رو که میخواهید، واضح بگوید. اجازه بدهید کمی روشنتر بگویم، اشارات زیرکانه، اشارات قوی و اشارات مبرهن ولی غیر مستقیم به یک موضوع اصلا به کار نمیآید. لطفا اصل درخواستتان را واضح بگوئید.
1- «بله» یا «خیر» بهترین جواب ممکن به خیلی از سوالات هستند.
1- لطفا در صورت نیاز به حل یک مشکل، پیش ما بیایید و درد دل کنید، این کاری است که ما مردها انجام میدهیم. همدردی کردن وظیفۀ دوستان مونث شماست نه ما مردها.
1- سردردی که هفده ماه است که دارد شما را آزار میدهد یک مشکل واقعی است. لطفاً با یک پزشک ملاقات کنید.
1- هر مطلبی که شش ماه پیش از طرف ما مردها گفته شده است الان به عنوان استدلال غیر قابل قبول است. در واقع تمام نظرات ما فقط برای هفت روز معتبرند نه بیشتر.
1- اگر فکر می کنید چاقید، خوب احتمالاً هستید. لطفا از ما نپرسید.
1- اگر مطلبی که ما گفتیم رو میشود دو جور ازش برداشت کرد و یکی از این برداشتها شما رو عصبانی و ناراحت میکند منظور ما برداشت دیگر بوده است.
1- شما میتوانید یا از ما بخواهید که کاری رو انجام بدهیم یا به ما بگوئید که چطور آن را انجام بدهیم، نه هر دو. اگر شما از قبل میدانید که چطور میشود آن کار را بهتر انجام داد خوب خودتان دست به کار شوید.
1- کریستوف کلمب احتیاجی نداشت که مسیر را به او یاد بدهند. ما هم همینطور.
1- تمام مردها فقط در 16 رنگ اشیا رو میبینند. دقیقاً مثل ویندوز است. برای ما هلو یک میوه است، رنگ نیست. برای ما پرتغال یک میوه است رنگ نیست. ما واقعاً نمیفهمیم رنگ پوست پیازی چیست.
1- اگر ما از شما بپرسیم چی شده و شما بگوئید «هیچی» ما هم طوری رفتار میکنیم که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. ما میدانیم که شما دروغ میگوید اما فقط ارزشش را ندارد که آدم سرش را به خاطرآن درد بیاورد.
1- وقتی ما دوتایی قرار است جائی برویم، چیزی که شما پوشیدید کاملا مناسب و قشنگ است … این را واقعاً میگویم .
1- شما به اندازۀ کافی لباس دارید.
1- شما کفش، زیادی هم دارید.
1- من کاملا خوش فرمم. گرد هم یک جور فرم خوب.
1- ممنونم که این را خوندید. آره میدانم امشب باید در آشپزخانه بخوابم. ولی این را میدانستید برای ما مردها اصلاً مهم نیست. فکر میکنیم رفتیم کمپینگ.
خوشبختانه یک مرد بعد از مدتها وقت گذاشته است و موارد مردانه ای را که به نظرش رسیده است و برای خانمها ممکن است مفید واقع شود به رشته تحریر در آورده است. پس لطفا بخوانید و دقت کنید که تمام این قوانین با عدد یک شماره کذاری شدند سعنی هیچ کدامشان برتری نسبی به یکدیگر ندارند و سپس در صورت تمایل آراء خود را وارد نمائید:
۱ـ مردها نمیتوانند فکر کسی را بخوانند.
1- دیدن مسابقۀ فوتبال مثل تماشای ماه شب چهارده توی آسمان جذاب و قشنگ است. اجازه بدهید همینطور بماند.
1- خرید کردن، مسابقۀ فوتبال نیست و امکان ندارد که ما به خرید به این شکل نگاه کنیم.
1- گریه کردن یک جور تهدید به حساب میاد.
1- لطفا چیزی رو که میخواهید، واضح بگوید. اجازه بدهید کمی روشنتر بگویم، اشارات زیرکانه، اشارات قوی و اشارات مبرهن ولی غیر مستقیم به یک موضوع اصلا به کار نمیآید. لطفا اصل درخواستتان را واضح بگوئید.
1- «بله» یا «خیر» بهترین جواب ممکن به خیلی از سوالات هستند.
1- لطفا در صورت نیاز به حل یک مشکل، پیش ما بیایید و درد دل کنید، این کاری است که ما مردها انجام میدهیم. همدردی کردن وظیفۀ دوستان مونث شماست نه ما مردها.
1- سردردی که هفده ماه است که دارد شما را آزار میدهد یک مشکل واقعی است. لطفاً با یک پزشک ملاقات کنید.
1- هر مطلبی که شش ماه پیش از طرف ما مردها گفته شده است الان به عنوان استدلال غیر قابل قبول است. در واقع تمام نظرات ما فقط برای هفت روز معتبرند نه بیشتر.
1- اگر فکر می کنید چاقید، خوب احتمالاً هستید. لطفا از ما نپرسید.
1- اگر مطلبی که ما گفتیم رو میشود دو جور ازش برداشت کرد و یکی از این برداشتها شما رو عصبانی و ناراحت میکند منظور ما برداشت دیگر بوده است.
1- شما میتوانید یا از ما بخواهید که کاری رو انجام بدهیم یا به ما بگوئید که چطور آن را انجام بدهیم، نه هر دو. اگر شما از قبل میدانید که چطور میشود آن کار را بهتر انجام داد خوب خودتان دست به کار شوید.
1- کریستوف کلمب احتیاجی نداشت که مسیر را به او یاد بدهند. ما هم همینطور.
1- تمام مردها فقط در 16 رنگ اشیا رو میبینند. دقیقاً مثل ویندوز است. برای ما هلو یک میوه است، رنگ نیست. برای ما پرتغال یک میوه است رنگ نیست. ما واقعاً نمیفهمیم رنگ پوست پیازی چیست.
1- اگر ما از شما بپرسیم چی شده و شما بگوئید «هیچی» ما هم طوری رفتار میکنیم که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. ما میدانیم که شما دروغ میگوید اما فقط ارزشش را ندارد که آدم سرش را به خاطرآن درد بیاورد.
1- وقتی ما دوتایی قرار است جائی برویم، چیزی که شما پوشیدید کاملا مناسب و قشنگ است … این را واقعاً میگویم .
1- شما به اندازۀ کافی لباس دارید.
1- شما کفش، زیادی هم دارید.
1- من کاملا خوش فرمم. گرد هم یک جور فرم خوب.
1- ممنونم که این را خوندید. آره میدانم امشب باید در آشپزخانه بخوابم. ولی این را میدانستید برای ما مردها اصلاً مهم نیست. فکر میکنیم رفتیم کمپینگ.
گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم.....
Elham نوشته شده:عزيزم بچه كه زدن نداره بذار بيان اينجا يه سر بزنن ديگه
انقد سخت نگير خانومي
آره من می دونم که زدن نداره......واضح و مبرهن است..... بابا من که کاری ندارم،من اصلا دخترونه پسرونه حالیم نیست،هادی بابا بیا تو دم در بده،اون میثمم بیار چشمش لای در گیر کرد از بس تو رو نگاه کرد گناه داره
----->
نه جون تو اصرار نکنNersi نوشته شده:Elham نوشته شده:عزيزم بچه كه زدن نداره بذار بيان اينجا يه سر بزنن ديگه
انقد سخت نگير خانومي
آره من می دونم که زدن نداره......واضح و مبرهن است..... بابا من که کاری ندارم،من اصلا دخترونه پسرونه حالیم نیست،هادی بابا بیا تو دم در بده،اون میثمم بیار چشمش لای در گیر کرد از بس تو رو نگاه کرد گناه داره
باشه حالا که اصرار میکنی اومدم
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان