گپ و سرگرمی اعضا
-
Nersi
- آخرشه !

- پست: 2493
- تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
- محل اقامت: تهران
-
Nersi
- آخرشه !

- پست: 2493
- تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
- محل اقامت: تهران
پست
توسط Nersi » شنبه 12 مرداد 1387, 3:43 pm
دیر هنگام بود که ...... از پس ....... آمد با جورابی ........به دیدار ...... سایت رفت.
----->
-
Beti
- 1% To End

- پست: 182
- تاریخ عضویت: جمعه 13 اردیبهشت 1387, 10:57 am
پست
توسط Beti » یک شنبه 13 مرداد 1387, 7:32 am
دیر هنگام بود که
مدیر سایت از پس
ابرآمد با جورابی
در دست به دیدار
بنگاه ازدواج سایت رفت.
من به همراه ...... رفتیم سینما.ناگهان از گوشه ی..... دیوار تو آمدی با ..... و گفتی......

به نور نگاه کن،سایه ها پشت سرت خواهند بود
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » یک شنبه 13 مرداد 1387, 5:33 pm
من به همراه
حمیده رفتیم سینما.ناگهان از گوشه ی
چپ دیوار تو آمدی با
اسب و گفتی
دستا بالا
یکی از روزهای .... پاییز کسی ..... و میگفت ..... تا همیشه .... برای تو
جا خالی درست کردن خیلی سخت تر از پر کردنشه

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
TNZ
- پادشاه

- پست: 6111
- تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
-
تماس:
پست
توسط TNZ » یک شنبه 13 مرداد 1387, 8:22 pm
یکی از روزهای
سرد پاییز کسی
راه مي رفت و میگفت
چتر تا همیشه
و همه جا برای تو
یار ... می جستیم و ... در کیسه ما بار ... گنجاند

°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
-
mmk
- آخرشه !

- پست: 1862
- تاریخ عضویت: یک شنبه 18 شهریور 1386, 2:47 pm
-
تماس:
پست
توسط mmk » دو شنبه 14 مرداد 1387, 5:24 pm
یار
...دیوونه می جستیم وروزگاردر کیسه ما بار کج گنجاند

چی شد
امروز ....در .....شد
دست هایی که کمک میکنند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می خوانند(کوروش کبیر)
-
Beti
- 1% To End

- پست: 182
- تاریخ عضویت: جمعه 13 اردیبهشت 1387, 10:57 am
پست
توسط Beti » دو شنبه 14 مرداد 1387, 7:21 pm
امروز مردی در به در شد
گمان .............از چنین ....... ندارم.پس چه..... از ......
به نور نگاه کن،سایه ها پشت سرت خواهند بود
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » دو شنبه 14 مرداد 1387, 9:35 pm
گمان
کردم از چنین
جراتی ندارم.پس چه
باک از
روزگار .
امروز بعد از.....عاقبت ......به سمت...... پرواز کرد.
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
mmk
- آخرشه !

- پست: 1862
- تاریخ عضویت: یک شنبه 18 شهریور 1386, 2:47 pm
-
تماس:
پست
توسط mmk » سه شنبه 15 مرداد 1387, 5:02 pm
امروز بعد از
مرخصی عاقبت
شتابان به سمت
خونه پرواز کرد.
بهش گفتم :..... بهم گفت:.....منم باز بهش گفتم:..........؟
دست هایی که کمک میکنند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می خوانند(کوروش کبیر)
-
Nersi
- آخرشه !

- پست: 2493
- تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
- محل اقامت: تهران
پست
توسط Nersi » چهار شنبه 16 مرداد 1387, 4:38 pm
بهش گفتم :من حااااااشقتم بهم گفت: منم دیــــــــــــحوونتم .منم باز بهش گفتم:
دعوا؟
گلابی رو کرد به..... گفتا:....... برو به ...... بگو میازار ...........

----->
-
hadi
- كارش درسته

- پست: 4070
- تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
-
تماس:
پست
توسط hadi » چهار شنبه 16 مرداد 1387, 8:12 pm
گلابی رو کرد به ابری گفتا:بیا برو به نرسی بگو میازار جا خالی پر کن را
همین ..... ی که از روی ...... بود ...... با دیوار .....
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
-
gemini
- آخرشه !

- پست: 590
- تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:41 am
پست
توسط gemini » جمعه 18 مرداد 1387, 12:15 pm
همین مشتی که از روی عشق بود زدم با دیوار یکی شد
......بسه، تو که می دونی........خیلی با هم دیگه.........
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » جمعه 18 مرداد 1387, 4:03 pm
منت کشی بسه، تو که می دونی ما خیلی با هم دیگه قهریم.
......همیشه........روی صورت احساس .............
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
mmk
- آخرشه !

- پست: 1862
- تاریخ عضویت: یک شنبه 18 شهریور 1386, 2:47 pm
-
تماس:
پست
توسط mmk » شنبه 19 مرداد 1387, 4:24 pm
من همیشهمگس رو روی صورت احساس میکردم
کوچه بغلی.....سر.....رفته بودن
دست هایی که کمک میکنند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می خوانند(کوروش کبیر)
-
gemini
- آخرشه !

- پست: 590
- تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:41 am
پست
توسط gemini » دو شنبه 4 شهریور 1387, 7:06 am
کوچه بغلی
همه سر
کار رفته بودن
اصلا فکرشم نمی کردم که............. آخه ..........باور نکردنیه!
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.
-
abri
- آخرشه !

- پست: 3773
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm
پست
توسط abri » سه شنبه 5 شهریور 1387, 1:29 am
اصلا فکرشم نمی کردم که اینقد بی شعور باشه آخه خدای من باور نکردنیه!
تا......رفتم و هنوز یاد.......در....... .
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
-
Beti
- 1% To End

- پست: 182
- تاریخ عضویت: جمعه 13 اردیبهشت 1387, 10:57 am
پست
توسط Beti » چهار شنبه 6 شهریور 1387, 2:27 pm
تا رسیدم رفتم و هنوز یاد من در ذهنش بود
ای ........... به گمونم........عجب .......می روی.
به نور نگاه کن،سایه ها پشت سرت خواهند بود
-
mmk
- آخرشه !

- پست: 1862
- تاریخ عضویت: یک شنبه 18 شهریور 1386, 2:47 pm
-
تماس:
پست
توسط mmk » دو شنبه 1 مهر 1387, 2:45 pm
ای
که داری جفتک میزنی به گمونم
پشتک میزنی اما.عجب
بد می روی.
تورو....همیشه....دارم.....رفته بودی.....است.

دست هایی که کمک میکنند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می خوانند(کوروش کبیر)
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان