ديوونه خونه
من الان در حال رواني شدن هستم
آخه چرا اين مردا رو خدا اينجوري آفريده
ماشالله همه حواس جمع
اصلا هم نياز ندارن كه كسي اين وسط جمعشون كنه
من رسما ديوونه شدم از دست اين آقاي همسر
از خونسردياش، از فراموشكارياش، از اينكه همه چيزو راحت مي گيره و بيخياله .......
5 شنبه شب كه آقا ساعت 1:30 دقيقه نصفه شب منو بيدار كرده الهام فردا صبح مراسم عقد خواهرمه همه كت و شلوارام كثيفن!!!!!!!!!!
ساعت 1:30 ماشين لباسشويي رو روشن كردم كت و شلوار به اون گروني رو انداختم تو ماشين
هر چي مي گم آحه چرا از صبح يادت نبود ببريش خشك شويي
ساعت 4 صبح لباساشو اتو كردم زدم سر چوب لباسي رفتم كه بخوابم ديدم آقا بلند شدن يواشكي رفتن تو حمام رفتم ببينم چكار مي كنه ....
آقا مي فرمايند الهام يه چيز بگم عصباني نمي شي؟ مي گم بگو مي گه جورابام هم همه كثيفن روم نشد بگم تو بشوري
خلاصه نشون به اون نشون كه تا 6 صبح ما بيدار بوديم ساعت 9 هم قرار بود تو محضر باشيم!!!!
عصر اومديم خونه باباش اينا يه مهموني عقد
من نمي دونم وسط مراسم عقد آقا لبتاب مي خواسته چكار!!!
شب اومديم خونه بعله آقا شارژر و موسشونو جا گذاشتن
خونسرد مي گه الهام تو عصباني نشو من زنگ مي زنم واسم پيك كنن!!!!
روز برفي اول من صبحش خسته بودم خوابيدم صبح بيدار نشدم
آقا بدون دستكش و كلاه و شال رفته بيرون!! نتيجه اينكه چاييده!!
كار امروزش كه ديگه نوبر بود
صبح ساعت 8 ديدم شماره موبايل آقا افتاده رو گوشي
گوشيو برداشتم يه خانومي مي گه ببخشيد اين گوشي افتاده جلو در خونه ما ديدم بيشترين تماس با شما گرفته شده
گفتم بله گوشي شوهرمه شما خونتون كجاست آدرس رو كه داد ديدم آقا گوشي رو انداخته تو راه پله ساختمون خودمون رفتم از خانومه گرفتم اومدم خونه انقدر عصباني بودم كه ترجيح دادم اصلا بهش زنگ هم نزنم
ساعت 11 زنگ زدم به آقا مي گم علي برو گوشيتو بيار واسم فلان شماره رو بخون
خيلي خونسرد رفته كه گوشيشو بياره يعني هنوز نمي دونه كه گوشيشو گم كرده
اومده مي گه الهام فكر كنم تو ماشين جا گذاشتم گفتم خوب برو بيارش
رفته اومده مي گه نمي دونم كجا گذاشتمش شايد گمش كردم
به همين راحتي شايد گمش كردم
من الان رسما يه آدم ديوونه هستم
اين تازه يه هفته هم نبود
آخه چرا اين مردا رو خدا اينجوري آفريده
ماشالله همه حواس جمع
اصلا هم نياز ندارن كه كسي اين وسط جمعشون كنه
من رسما ديوونه شدم از دست اين آقاي همسر
از خونسردياش، از فراموشكارياش، از اينكه همه چيزو راحت مي گيره و بيخياله .......
5 شنبه شب كه آقا ساعت 1:30 دقيقه نصفه شب منو بيدار كرده الهام فردا صبح مراسم عقد خواهرمه همه كت و شلوارام كثيفن!!!!!!!!!!
ساعت 1:30 ماشين لباسشويي رو روشن كردم كت و شلوار به اون گروني رو انداختم تو ماشين
هر چي مي گم آحه چرا از صبح يادت نبود ببريش خشك شويي
ساعت 4 صبح لباساشو اتو كردم زدم سر چوب لباسي رفتم كه بخوابم ديدم آقا بلند شدن يواشكي رفتن تو حمام رفتم ببينم چكار مي كنه ....
آقا مي فرمايند الهام يه چيز بگم عصباني نمي شي؟ مي گم بگو مي گه جورابام هم همه كثيفن روم نشد بگم تو بشوري
خلاصه نشون به اون نشون كه تا 6 صبح ما بيدار بوديم ساعت 9 هم قرار بود تو محضر باشيم!!!!
عصر اومديم خونه باباش اينا يه مهموني عقد
من نمي دونم وسط مراسم عقد آقا لبتاب مي خواسته چكار!!!
شب اومديم خونه بعله آقا شارژر و موسشونو جا گذاشتن
خونسرد مي گه الهام تو عصباني نشو من زنگ مي زنم واسم پيك كنن!!!!
روز برفي اول من صبحش خسته بودم خوابيدم صبح بيدار نشدم
آقا بدون دستكش و كلاه و شال رفته بيرون!! نتيجه اينكه چاييده!!
كار امروزش كه ديگه نوبر بود
صبح ساعت 8 ديدم شماره موبايل آقا افتاده رو گوشي
گوشيو برداشتم يه خانومي مي گه ببخشيد اين گوشي افتاده جلو در خونه ما ديدم بيشترين تماس با شما گرفته شده
گفتم بله گوشي شوهرمه شما خونتون كجاست آدرس رو كه داد ديدم آقا گوشي رو انداخته تو راه پله ساختمون خودمون رفتم از خانومه گرفتم اومدم خونه انقدر عصباني بودم كه ترجيح دادم اصلا بهش زنگ هم نزنم
ساعت 11 زنگ زدم به آقا مي گم علي برو گوشيتو بيار واسم فلان شماره رو بخون
خيلي خونسرد رفته كه گوشيشو بياره يعني هنوز نمي دونه كه گوشيشو گم كرده
اومده مي گه الهام فكر كنم تو ماشين جا گذاشتم گفتم خوب برو بيارش
رفته اومده مي گه نمي دونم كجا گذاشتمش شايد گمش كردم
به همين راحتي شايد گمش كردم
من الان رسما يه آدم ديوونه هستم
اين تازه يه هفته هم نبود
عشقها میمیرند رنگها رنگ دگر می گیرند و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ دست نخورده بجا می مانند ...
آره فارسی که می نویسی ی خراب می شه
حالا خوبه شوهر تو از من بهتره دیوونگیش
هنوز دیوونگی های منو ندیدی
بچگیام با داداشم خیلی دیوونگی می کردیم الان بهتر شدیم
یکی از اون دیوونگی ها تموم کردن یه بشته آدامس 100 تایی واسه بیرون آوردن عکس بازیکن های فوتبالیستی تو یه بعد از ظهره
کاشکی آدامس ها رو نخورده بیرون می ریختیم اون وقت می گفتم دیوونگیم کمتر بده ولی آدامس های بزرگ رو 2-3 تا می ریختیم تو دهنمون
حتما میگید این چه ربطی به دیوونگی داره؟
خوب این بی ربطیش هم خودش یه جور دیوونگیه
حالا خوبه شوهر تو از من بهتره دیوونگیش
هنوز دیوونگی های منو ندیدی
بچگیام با داداشم خیلی دیوونگی می کردیم الان بهتر شدیم
یکی از اون دیوونگی ها تموم کردن یه بشته آدامس 100 تایی واسه بیرون آوردن عکس بازیکن های فوتبالیستی تو یه بعد از ظهره
کاشکی آدامس ها رو نخورده بیرون می ریختیم اون وقت می گفتم دیوونگیم کمتر بده ولی آدامس های بزرگ رو 2-3 تا می ریختیم تو دهنمون
حتما میگید این چه ربطی به دیوونگی داره؟
خوب این بی ربطیش هم خودش یه جور دیوونگیه
زندگی قافیه باران است ، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . . !
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان