مطالب با مزه
ابلهانه ترين سوالات كاربران كامپيوتر و اينترنت در انگلستان
شركت بريتيش تله كام يا همان BT ليستي از احمقانه ترين سوالاتي را كه كاربران كامپيوتري يا اينترنتي اين شركت ارتباطي ازمشاوران آنها پرسيده اند منتشر كرد.
به نوشته پايگاه اينترنتي روزنامه مترو برخي از اين سوالات آنقدر خنده دار است كه حتي خود سوال كنندگان پس از فهميدن
اشتباه خود به احمقانه بودن آن اعتراف كرده اند
.
ليست احمقانه ترين سوالات
پرسيده شده به شرح زير است:
1- كاربر: كامپيوتر مي گويد هر كليدي را
(any keys) فشار دهيد اما مت نمي توانم دكمه (any)
را روي كي بوردم پيدا كنم.
2- كاربر: من نمي توانم كانال هاي تلويزيون را با مونيتورم عوض كنم.
3- كاربر: من با يك نفر در اينترنت آشنا شدم مي توانيد شماره تلفن او را براي من پيدا كنيد.
4- كاربر: اينترنت من كار نمي كند؟
مشاور: مودم را وصل كرده ايد ، همه سيم هاي كامپيوتر را چك كرده ايد؟
كاربر: نه الان فقط مانيتور جلوي من است هنوز كامپيوتر و مودم را از جعبه در نياورده ام!
5- كاربر: پسر 14 ساله من براي كامپيوتر رمز گذاشته و حالا من نمي توانم وارد آن شوم.
مشاور: رمز آن را فراموش كرده؟
كاربر: نه آن را به من نمي گويد چون با من لج كرده
6- مشاور: لطفا روي "ماي كامپيوتر" (كامپيوتر من) كليك كنيد.
كاربر: من فقط كامپيوتر خودم را دارم كامپيوتر شما پيش من نيست.
7- مشاور: مشكل شما به خاطر نرم افزار اسپاي ويري است كه روي دستگاهتان نصب شده(اسپاي در انگليسي به معني جاسوس است)
كاربر: اسپاي!؟ ببينم يعني او مي تواند از داخل موانيتور وقتي لباس عوض ميكنم من راببيند؟
8- كابر: نمي تونم ديسکتم رو دربيارم
مشاور: دکمه رو فشار بدين
كاربر : فشار دادم ولي در نمي ايد
مشاور: دكمه به راحتي تو مي رود؟
كابر: بله ؛ اما نه ، ببخشيد من هنوز ديسكت را تو درايو نگذاشته ام ، هنوز روي ميزمه.
9- كاربر: ماوس پد من سيم ندارد!
مشاور: من فكر كنم متوجه منظور شما نشدم. ماوس پد شما قرار نيست سيمي داشته باشد.
كاربر: پس چگونه مي تواند ماوس را پيدا كند؟ يعني وايرلس است؟
شركت بريتيش تله كام يا همان BT ليستي از احمقانه ترين سوالاتي را كه كاربران كامپيوتري يا اينترنتي اين شركت ارتباطي ازمشاوران آنها پرسيده اند منتشر كرد.
به نوشته پايگاه اينترنتي روزنامه مترو برخي از اين سوالات آنقدر خنده دار است كه حتي خود سوال كنندگان پس از فهميدن
اشتباه خود به احمقانه بودن آن اعتراف كرده اند
.
ليست احمقانه ترين سوالات
پرسيده شده به شرح زير است:
1- كاربر: كامپيوتر مي گويد هر كليدي را
(any keys) فشار دهيد اما مت نمي توانم دكمه (any)
را روي كي بوردم پيدا كنم.
2- كاربر: من نمي توانم كانال هاي تلويزيون را با مونيتورم عوض كنم.
3- كاربر: من با يك نفر در اينترنت آشنا شدم مي توانيد شماره تلفن او را براي من پيدا كنيد.
4- كاربر: اينترنت من كار نمي كند؟
مشاور: مودم را وصل كرده ايد ، همه سيم هاي كامپيوتر را چك كرده ايد؟
كاربر: نه الان فقط مانيتور جلوي من است هنوز كامپيوتر و مودم را از جعبه در نياورده ام!
5- كاربر: پسر 14 ساله من براي كامپيوتر رمز گذاشته و حالا من نمي توانم وارد آن شوم.
مشاور: رمز آن را فراموش كرده؟
كاربر: نه آن را به من نمي گويد چون با من لج كرده
6- مشاور: لطفا روي "ماي كامپيوتر" (كامپيوتر من) كليك كنيد.
كاربر: من فقط كامپيوتر خودم را دارم كامپيوتر شما پيش من نيست.
7- مشاور: مشكل شما به خاطر نرم افزار اسپاي ويري است كه روي دستگاهتان نصب شده(اسپاي در انگليسي به معني جاسوس است)
كاربر: اسپاي!؟ ببينم يعني او مي تواند از داخل موانيتور وقتي لباس عوض ميكنم من راببيند؟
8- كابر: نمي تونم ديسکتم رو دربيارم
مشاور: دکمه رو فشار بدين
كاربر : فشار دادم ولي در نمي ايد
مشاور: دكمه به راحتي تو مي رود؟
كابر: بله ؛ اما نه ، ببخشيد من هنوز ديسكت را تو درايو نگذاشته ام ، هنوز روي ميزمه.
9- كاربر: ماوس پد من سيم ندارد!
مشاور: من فكر كنم متوجه منظور شما نشدم. ماوس پد شما قرار نيست سيمي داشته باشد.
كاربر: پس چگونه مي تواند ماوس را پيدا كند؟ يعني وايرلس است؟
چند روز پیشا تو شرکت بحث این بود که چه چیزایی آدم رو چاق می کنه
یکی از همکارا گفت روزی یه قاشق سس مایونز بخوری چاق می شی
منم از اونجایی که قبلاً شنیده بودم که یه قاشق روزی شیر خشک بخوریم چاق می شیم گفتم اتفاقاً من شنیدم روزی یه قاشق پودر بچه آدمو چاق می کنه
مدیرمون با تعجب گفت پودر بچه؟ میدونی اونو کجای بچه میزنن ؟؟؟؟
منم که تازه فهمیدم چه سوتی از خودم در کردم کلی خندیدم
یکی از همکارا گفت روزی یه قاشق سس مایونز بخوری چاق می شی
منم از اونجایی که قبلاً شنیده بودم که یه قاشق روزی شیر خشک بخوریم چاق می شیم گفتم اتفاقاً من شنیدم روزی یه قاشق پودر بچه آدمو چاق می کنه
مدیرمون با تعجب گفت پودر بچه؟ میدونی اونو کجای بچه میزنن ؟؟؟؟
منم که تازه فهمیدم چه سوتی از خودم در کردم کلی خندیدم
زندگي هديه خداست به تو. طرز زندگي کردن تو، هديه ي توست به خدا
چند سوال نسبتا احمقانه: چرا وقتي باطري کنترل تلويزيون تموم مي شه دکمه هاي اونو محکمتر فشار ميديم؟ چرا اگر به کسي بگيد که در فضا 4 ميليارد ستاره وجود داره باورش ميشه ولي اگر بهش بگيد رنگ ديوار خيسه خودش با دست امتحان مي کنه تا مطمئن بشه؟ چرا براي انجام مجازات اعدام با تزريق آمپول سمي، از سرنگ استريل استفاده مي کنن؟ چرا تارزان ريش و سيبيل نداره؟ آيا ميشه زير آب گريه کرد؟
حالا میدیم یکی امتحان کنهsaeedeh نوشته شده:چند روز پیشا تو شرکت بحث این بود که چه چیزایی آدم رو چاق می کنه
یکی از همکارا گفت روزی یه قاشق سس مایونز بخوری چاق می شی
منم از اونجایی که قبلاً شنیده بودم که یه قاشق روزی شیر خشک بخوریم چاق می شیم گفتم اتفاقاً من شنیدم روزی یه قاشق پودر بچه آدمو چاق می کنه
مدیرمون با تعجب گفت پودر بچه؟ میدونی اونو کجای بچه میزنن ؟؟؟؟
منم که تازه فهمیدم چه سوتی از خودم در کردم کلی خندیدم
شاید واقعاً چاق میکنه
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
کامپيوتر زن است يا مرد ؟
استاد زبان فرانسه در مورد مذکر يا مونث بودن اسمها توضيح ميداد که پرسيد
کامپيوتر مذکر است يا مونث؟
کليه دانشجويان دختر جنس رايانه را به دلايل زير مرد اعلام کردند
وقتي به آن عادت مي کنيم گمان مي کنيم بدون آن قادر به انجام کاري نيستم
با آن که داده هاي زيادي دارند اما نادانند
قرار است مشکلات را حل کنند اما در بيشتر اوقات معضل اصلي خودشانند
همين که پايبند يکي از آنها شديد متوجه ميشويد که اگر صبر کرده بوديد مورد بهتري از آن نصيبتان مي شد
کليه دانشجويان پسر به دلايل زير جنس رايانه را زن اعلام کردند
به غير از خالق آنها کسي از منطق دروني آنها سر در نمي آورد
کسي از زبان ارتباطي آنها سر در نمي آورد
کوچکترين اشتباهات را در حافظه دراز مدت خود ذخيره مي کنند تا بعد ها تلافي کنند
همين که پايبند يکي از آنها شديد بايد تمام پول خود را صرف خريد لوازم جانبي آنها بکنيد
استاد زبان فرانسه در مورد مذکر يا مونث بودن اسمها توضيح ميداد که پرسيد
کامپيوتر مذکر است يا مونث؟
کليه دانشجويان دختر جنس رايانه را به دلايل زير مرد اعلام کردند
وقتي به آن عادت مي کنيم گمان مي کنيم بدون آن قادر به انجام کاري نيستم
با آن که داده هاي زيادي دارند اما نادانند
قرار است مشکلات را حل کنند اما در بيشتر اوقات معضل اصلي خودشانند
همين که پايبند يکي از آنها شديد متوجه ميشويد که اگر صبر کرده بوديد مورد بهتري از آن نصيبتان مي شد
کليه دانشجويان پسر به دلايل زير جنس رايانه را زن اعلام کردند
به غير از خالق آنها کسي از منطق دروني آنها سر در نمي آورد
کسي از زبان ارتباطي آنها سر در نمي آورد
کوچکترين اشتباهات را در حافظه دراز مدت خود ذخيره مي کنند تا بعد ها تلافي کنند
همين که پايبند يکي از آنها شديد بايد تمام پول خود را صرف خريد لوازم جانبي آنها بکنيد
دوست داري "با كلاس" بشي ؟؟
اگر شما ذاتا" انسان با کلاسی هستيد که هیچ !!! در غير اين صورت بايد از هر فرصتی برای نشان دادن اين موضوع استفاده کنيد . شايد باورتان نشود ولی شما می توانيد از جراحت خود نيز برای کلاس گذاشتن استفاده کنيد فقط کافيست جواب های زير را با اندکی قيافه موجّه بيان کنيد
اگر شصت پای شما زير اجاق گاز گير کرده و شما ان را باند پيچی کرده ايد هر گاه علت آن را از شما جويا شدند بايد جواب دهيد : "موقع تکان دادن پيانوی بابام پام مونده زيرش
اگر صورت شما بر اثر جوشکاری زير آفتاب سوخته بايد بگوييد : از اسکی آخر هفته نمی تونم بگذرم
اگر به خاطر تک چرخ زدن با موتور براوو جلوی مدرسه دخترانه به زمين خورده ايد در جواب بايد بگوييد : با موتور هزار داداشم تو جاده چالوس تصادف کرديم
اگر انگشت دست شما به ماهيتابه پياز داغ چسبيده علت آن را چنين بيان کنيد : ديشب با قهوه جوش اينجوری شد
اگر بر اثر ضربه ی چکش ناخن شما شکسته بايد بگوييد : "به سيم گيتارم گير کرده
اگر بر اثر زد و خورد در صف روغن کوپنی زير چشم شما کبود شده جوابتان اين باشد : "چند روز پيش توپ تنيس به صورتم خورد
اگر صورت شما بر اثر خوردن خرمای خيرات و چای و شيرينی مملو از جوش شده علتش را چنين وانمود کنيد: "که خواهرتان از هلند شکلات زيادی اورده است
اگر مينی بوس شما در جاده خاکی چپ کرد و حسابی مجروح شديد بسيار عصبانی بگوييد : "الکی می گن زانتيا ايربگ داره
اگر کف دست شما به قوری سماور چسبید بگوييد:"حواسم نبود ميله ی شومينه زيادی داغ شد
اگر موها و ابروهای شما در چهار شنبه سوری سوخت جواب دهید:"بچه همسايه را از ميان شعله های آتش بيرون کشيدم
اگر شما ذاتا" انسان با کلاسی هستيد که هیچ !!! در غير اين صورت بايد از هر فرصتی برای نشان دادن اين موضوع استفاده کنيد . شايد باورتان نشود ولی شما می توانيد از جراحت خود نيز برای کلاس گذاشتن استفاده کنيد فقط کافيست جواب های زير را با اندکی قيافه موجّه بيان کنيد
اگر شصت پای شما زير اجاق گاز گير کرده و شما ان را باند پيچی کرده ايد هر گاه علت آن را از شما جويا شدند بايد جواب دهيد : "موقع تکان دادن پيانوی بابام پام مونده زيرش
اگر صورت شما بر اثر جوشکاری زير آفتاب سوخته بايد بگوييد : از اسکی آخر هفته نمی تونم بگذرم
اگر به خاطر تک چرخ زدن با موتور براوو جلوی مدرسه دخترانه به زمين خورده ايد در جواب بايد بگوييد : با موتور هزار داداشم تو جاده چالوس تصادف کرديم
اگر انگشت دست شما به ماهيتابه پياز داغ چسبيده علت آن را چنين بيان کنيد : ديشب با قهوه جوش اينجوری شد
اگر بر اثر ضربه ی چکش ناخن شما شکسته بايد بگوييد : "به سيم گيتارم گير کرده
اگر بر اثر زد و خورد در صف روغن کوپنی زير چشم شما کبود شده جوابتان اين باشد : "چند روز پيش توپ تنيس به صورتم خورد
اگر صورت شما بر اثر خوردن خرمای خيرات و چای و شيرينی مملو از جوش شده علتش را چنين وانمود کنيد: "که خواهرتان از هلند شکلات زيادی اورده است
اگر مينی بوس شما در جاده خاکی چپ کرد و حسابی مجروح شديد بسيار عصبانی بگوييد : "الکی می گن زانتيا ايربگ داره
اگر کف دست شما به قوری سماور چسبید بگوييد:"حواسم نبود ميله ی شومينه زيادی داغ شد
اگر موها و ابروهای شما در چهار شنبه سوری سوخت جواب دهید:"بچه همسايه را از ميان شعله های آتش بيرون کشيدم
هم فال هم تماشا
شما به فال اعتقاد داريد؟ تا حالا شده به تقدير و سرنوشت خودتون فكر كنيد؟ من فكر كردم . همين سيزده بدر امسال داشتم به تقدير شوم خودم فكر
ميكردم كه زندگي من بدبخت رو، به الهورديخان و پسرش منگنه كرده .
من بيچاره با كلي دوز و كلك ، عيال و بچهها رو همراه برادر زنم فرستادم سيزدهبدر. حالا چه داستاني به هم بافتم كه برادر قلچماق عيال ، از دمبل زار خودش بياد بيرون و پاشو بذاره رو دامن طبيعت ، بماند. آخرش هم گرفتار اين دو تا اعجوبه شدم كه وسط جدول حلكردن من روي سرم هوار شدند.
رجب كه دهن بازش جشنواره دندانهاي كرمخورده و پوسيده بود، اشارهاي به لباسهاي عيدش كرد و گفت:
_ تيريپ كلاس. آخرشه نه؟
شلوار جين پاره و چاك خوردهاي كه انگار از لابهلاي دندونهاي سگ بيرون كشيده باشند و پيراهن تنگي كه چند جاي آن رنگ نداشت را به تنش كرده بود. ناخودآگاه گفتم:
_ اينا لباس نوهاته؟ پس چرا پارهاس؟
با ناراحتي گفت:
_ اين مُدشه. اونقده پارچَش خفن بود كه با دندونام پارش كردم.
الهورديخان با عصبانيت گفت:
_ اونواختا ما ليباس بزرگ ميخريديم كي دوتا آدام بعد ما بپوشن. اين رفته ليباس خريده، اينگار قونداقيش كردن.
رجب كه حسابي ترش كردهبود، دنبال جواب مناسب ميگشت كه واسطه شدم و گفتم:
_ عوضش تابستونا پاهات عرق نميكنه!
رجب كمي آرام شد و گفت:
_ ايول آقا صغير. حالا برو تو كار جدولكاري.
پيشنهاد خوبي بود. پرسيدم:
_ 4 حرفي، «روي سر عروس خانوم ميپاشند».
رجب كمي فكر كرد و گفت:
_ آهان فهميدم، اسيد.
گفتم:
_ نه بابا آخرش «اب» دراومده.
دوباره رجب جواب داد:
_ خوب حتماً آب اسيده.
گفتم:
_ بابا جان از فكر اسيد و اين چيزا بيا بيرون، «گلابه».
حالا اين يكي رو بگو، 5 حرفي « آب خنك آنجا يافت ميشود».
رجب مثل شاگرد اوليها كه چيزي را بلد باشند، يك متر به هوا پريد و گفت:
_ معلومه زندونه.
گفتم:
_ نه جونم، چقدر فكرت منحرفه. زندون نيست.
رجب در حال فكر كردن، با انگشت اشارهاش محكم روي گيجگاهش ميكوبيد، مثل اينكه قراره با اين ضربهها جواب جدول از دماغ يا دهنش بزنه بيرون. بعد هم گفت:
_ حتما بازداشتگاهه.
گفتم:
_ رجب جان يه كم فسفر بخور، بازداشتگاه كه 5 حرفي نيست.
با قيافه حق به جانبي گفت:
_ 5 حرفي نباشه معني زندون رو كه ميده.
اين بار الهورديخان به دادم رسيد و گفت:
_ آخماخ، تو غلط ميكني غلط ميگي. هرچي آقاسگير ميگه بگو چشم.
گفتم:
_ جواب يخچال بود. حالا اين يكي رو بگو، 4 حرفي
«موقع دنداندرد آنرا ميكشند تا درد برطرف شود».
آخرشم «شه» دراومده.
رجب كه چشمش ترسيده بود نگاهي به الهورديخان انداخت و آهسته گفت:
_ شيشه.
گفتم:
_شيشه رو يا ميشكنن يا ميندازن، اما نميكشن.
رجب جواب داد:
_ ميشكنن، ميندازن، ميكِشن. بعد ميرن فضا و ديگه دردو بيخيال.
گفتم:
_ چي داري ميگي رجب. نوشته «زير درختان هم يافت ميشود».
الهورديخان توي حرفم پريد و گفت:
_ پس چي؟ فيكر كردي تو سوپورماركيت ميفروشن؟ قايمش ميكنن ديگه.
گفتم:
_ نه بابا اين حرفا نيست، ريشه دندون رو ميكشن نه شيشه دندون.
الهورديخان كه از جدول چيزي نميدانست، گفت:
_ اصلاً اينارو وليش كن. جدول مال شهرداريه.
من هم كه پيش اطلاعات بيكران رجب احساس سرافكندگي ميكردم، قبول كردم و قرار شد فال بگيريم. الهوردي متولد ماه شهريور بود. توي فالش نوشته بود: «مراقب كارهاي خود باشيد. عده زيادي از شما دلخور هستند. همسايهها را از خود نرنجانيد. با پدر خود خوشرفتار باشيد. پس از سالها دوري به دختر مورد علاقهتان
ميرسيد.» . الهورديخان خجالتزده گفت:
_ عجب دروغايي ميگنها !
گفتم:
_ اين فقط يه فاله، براي سرگرمي. زياد جدي نگير.
توي ادامه فال الهوردي نوشته بود: «چيز گرانبهايي را از دست دادهايد. يكي از نزديكان شما از اين چيز گرانبها اطلاع دارد». الهورديخان ناگهان به فكر فرو رفت. رجب دستپاچه گفت:
_ عجب دروغايي ميگن، نه؟
بعد هم هنوز فال الهورديخان تمام نشده اصرار كرد كه فال خودش را بخوانم. رجب متولد خرداد بود. در فالش نوشته بود: «مراقب باشيد ديگران از خوش قلبي شما سوءاستفاده نكنند. چشم اميد فرزندان شما به دستان شماست. بين ديگران محبوبيت زيادي داريد».
چشمان الهوردي از تعجب گرد شده بود. آهسته گفت:
_ نگفتم تو ايشتيباهي دونيا اومدي؟
رجب با ناراحتي گفت:
_ به من چه؟ فالش چپكيه. اصلاً وقتي خودت فال منو كش رفتي، من ضايع بازي درآوردم؟
براي به دست آوردن دل رجب هم كه شده گفتم:
_ خوب رجب هم كه از اول اين جوري نبوده.
الهورديخان همانطور كه چپچپ به رجب نگاه ميكرد، گفت:
_ نه بابا خر ما از كورگي دم نداشت.
دوباره واسطه شدم و ادامه فال رجب رو خوندم ولي اوضاع خرابتر شد. توي فالش نوشته بود: «پول زيادي به دستتان رسيدهاست. اتفاق ناگواري در انتظار شماست».
ناگهان الهورديخان مثل تيري كه از چله رها شده به سمت رجب هجوم برد. رجب هم كه گويا دستش رو شده بود دنبال جايي براي فرار بود. توي اين ميان تلفن هم زنگ زد. بلبشويي به پا شد. همانطور كه الهورديخان دلي از عزا در ميآورد و دستي به سر و روي رجب ميكشيد، گوشي را برداشتم. خوشبختانه براي الهوردي مهمان رسيده بود و براي من فرشته نجات.
به زحمت موضوع را حالي الهوردي كردم و به هر صورتي بود راهي منزلشان كردم. نفس راحتي كشيدم و دوباره مشغول حل كردن جدول شدم اما كنجكاوي باعث شد كه فال خودم كه در باره متولدان ارديبهشت بود رو بخونم. نوشته بود: «روز سختي را پشت سر گذاشته ايد. اين بار تلفن به داد شما رسيد اما براي آينده خود فكر چاره باشيد. خدا به داد شما برسد».
شما به فال اعتقاد داريد؟ تا حالا شده به تقدير و سرنوشت خودتون فكر كنيد؟ من فكر كردم . همين سيزده بدر امسال داشتم به تقدير شوم خودم فكر
ميكردم كه زندگي من بدبخت رو، به الهورديخان و پسرش منگنه كرده .
من بيچاره با كلي دوز و كلك ، عيال و بچهها رو همراه برادر زنم فرستادم سيزدهبدر. حالا چه داستاني به هم بافتم كه برادر قلچماق عيال ، از دمبل زار خودش بياد بيرون و پاشو بذاره رو دامن طبيعت ، بماند. آخرش هم گرفتار اين دو تا اعجوبه شدم كه وسط جدول حلكردن من روي سرم هوار شدند.
رجب كه دهن بازش جشنواره دندانهاي كرمخورده و پوسيده بود، اشارهاي به لباسهاي عيدش كرد و گفت:
_ تيريپ كلاس. آخرشه نه؟
شلوار جين پاره و چاك خوردهاي كه انگار از لابهلاي دندونهاي سگ بيرون كشيده باشند و پيراهن تنگي كه چند جاي آن رنگ نداشت را به تنش كرده بود. ناخودآگاه گفتم:
_ اينا لباس نوهاته؟ پس چرا پارهاس؟
با ناراحتي گفت:
_ اين مُدشه. اونقده پارچَش خفن بود كه با دندونام پارش كردم.
الهورديخان با عصبانيت گفت:
_ اونواختا ما ليباس بزرگ ميخريديم كي دوتا آدام بعد ما بپوشن. اين رفته ليباس خريده، اينگار قونداقيش كردن.
رجب كه حسابي ترش كردهبود، دنبال جواب مناسب ميگشت كه واسطه شدم و گفتم:
_ عوضش تابستونا پاهات عرق نميكنه!
رجب كمي آرام شد و گفت:
_ ايول آقا صغير. حالا برو تو كار جدولكاري.
پيشنهاد خوبي بود. پرسيدم:
_ 4 حرفي، «روي سر عروس خانوم ميپاشند».
رجب كمي فكر كرد و گفت:
_ آهان فهميدم، اسيد.
گفتم:
_ نه بابا آخرش «اب» دراومده.
دوباره رجب جواب داد:
_ خوب حتماً آب اسيده.
گفتم:
_ بابا جان از فكر اسيد و اين چيزا بيا بيرون، «گلابه».
حالا اين يكي رو بگو، 5 حرفي « آب خنك آنجا يافت ميشود».
رجب مثل شاگرد اوليها كه چيزي را بلد باشند، يك متر به هوا پريد و گفت:
_ معلومه زندونه.
گفتم:
_ نه جونم، چقدر فكرت منحرفه. زندون نيست.
رجب در حال فكر كردن، با انگشت اشارهاش محكم روي گيجگاهش ميكوبيد، مثل اينكه قراره با اين ضربهها جواب جدول از دماغ يا دهنش بزنه بيرون. بعد هم گفت:
_ حتما بازداشتگاهه.
گفتم:
_ رجب جان يه كم فسفر بخور، بازداشتگاه كه 5 حرفي نيست.
با قيافه حق به جانبي گفت:
_ 5 حرفي نباشه معني زندون رو كه ميده.
اين بار الهورديخان به دادم رسيد و گفت:
_ آخماخ، تو غلط ميكني غلط ميگي. هرچي آقاسگير ميگه بگو چشم.
گفتم:
_ جواب يخچال بود. حالا اين يكي رو بگو، 4 حرفي
«موقع دنداندرد آنرا ميكشند تا درد برطرف شود».
آخرشم «شه» دراومده.
رجب كه چشمش ترسيده بود نگاهي به الهورديخان انداخت و آهسته گفت:
_ شيشه.
گفتم:
_شيشه رو يا ميشكنن يا ميندازن، اما نميكشن.
رجب جواب داد:
_ ميشكنن، ميندازن، ميكِشن. بعد ميرن فضا و ديگه دردو بيخيال.
گفتم:
_ چي داري ميگي رجب. نوشته «زير درختان هم يافت ميشود».
الهورديخان توي حرفم پريد و گفت:
_ پس چي؟ فيكر كردي تو سوپورماركيت ميفروشن؟ قايمش ميكنن ديگه.
گفتم:
_ نه بابا اين حرفا نيست، ريشه دندون رو ميكشن نه شيشه دندون.
الهورديخان كه از جدول چيزي نميدانست، گفت:
_ اصلاً اينارو وليش كن. جدول مال شهرداريه.
من هم كه پيش اطلاعات بيكران رجب احساس سرافكندگي ميكردم، قبول كردم و قرار شد فال بگيريم. الهوردي متولد ماه شهريور بود. توي فالش نوشته بود: «مراقب كارهاي خود باشيد. عده زيادي از شما دلخور هستند. همسايهها را از خود نرنجانيد. با پدر خود خوشرفتار باشيد. پس از سالها دوري به دختر مورد علاقهتان
ميرسيد.» . الهورديخان خجالتزده گفت:
_ عجب دروغايي ميگنها !
گفتم:
_ اين فقط يه فاله، براي سرگرمي. زياد جدي نگير.
توي ادامه فال الهوردي نوشته بود: «چيز گرانبهايي را از دست دادهايد. يكي از نزديكان شما از اين چيز گرانبها اطلاع دارد». الهورديخان ناگهان به فكر فرو رفت. رجب دستپاچه گفت:
_ عجب دروغايي ميگن، نه؟
بعد هم هنوز فال الهورديخان تمام نشده اصرار كرد كه فال خودش را بخوانم. رجب متولد خرداد بود. در فالش نوشته بود: «مراقب باشيد ديگران از خوش قلبي شما سوءاستفاده نكنند. چشم اميد فرزندان شما به دستان شماست. بين ديگران محبوبيت زيادي داريد».
چشمان الهوردي از تعجب گرد شده بود. آهسته گفت:
_ نگفتم تو ايشتيباهي دونيا اومدي؟
رجب با ناراحتي گفت:
_ به من چه؟ فالش چپكيه. اصلاً وقتي خودت فال منو كش رفتي، من ضايع بازي درآوردم؟
براي به دست آوردن دل رجب هم كه شده گفتم:
_ خوب رجب هم كه از اول اين جوري نبوده.
الهورديخان همانطور كه چپچپ به رجب نگاه ميكرد، گفت:
_ نه بابا خر ما از كورگي دم نداشت.
دوباره واسطه شدم و ادامه فال رجب رو خوندم ولي اوضاع خرابتر شد. توي فالش نوشته بود: «پول زيادي به دستتان رسيدهاست. اتفاق ناگواري در انتظار شماست».
ناگهان الهورديخان مثل تيري كه از چله رها شده به سمت رجب هجوم برد. رجب هم كه گويا دستش رو شده بود دنبال جايي براي فرار بود. توي اين ميان تلفن هم زنگ زد. بلبشويي به پا شد. همانطور كه الهورديخان دلي از عزا در ميآورد و دستي به سر و روي رجب ميكشيد، گوشي را برداشتم. خوشبختانه براي الهوردي مهمان رسيده بود و براي من فرشته نجات.
به زحمت موضوع را حالي الهوردي كردم و به هر صورتي بود راهي منزلشان كردم. نفس راحتي كشيدم و دوباره مشغول حل كردن جدول شدم اما كنجكاوي باعث شد كه فال خودم كه در باره متولدان ارديبهشت بود رو بخونم. نوشته بود: «روز سختي را پشت سر گذاشته ايد. اين بار تلفن به داد شما رسيد اما براي آينده خود فكر چاره باشيد. خدا به داد شما برسد».
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
مرد دوستي را كشف كرد و عشق اختراع شد. زن عشق را كشف كرد و ازدواج را اختراع كرد! مرد تجارت را كشف كرد و پول را اختراع كرد. زن پول را كشف كرد و « خريد كردن » اختراع شد! از آن به بعد مرد چيزهاي بسياري را كشف و اختراع كرد. ولي زن همچنان مشغول خريد بود
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
رفتن به دانشگاه آزاد فرصتهاي درخشاني رو در مسير زندگي در اختيار من
قرار داد که ذکر چند تايي از اونها خالي از لطف نيست. اگر به دانشگاه آزاد بريد...
1ـ خوش تيپ بودن را تجربه ميکنيد
قرار داد که ذکر چند تايي از اونها خالي از لطف نيست. اگر به دانشگاه آزاد بريد...
1ـ خوش تيپ بودن را تجربه ميکنيد
- پیوست ها
-
- 11ijqmb.jpg (49.22 کیلو بایت) مشاهده 11304 مرتبه
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
5ـ و در صورت مونث بودن ميتونيد مطمئن باشيد که مسئولين دانشگاه از
طرق مختلف از حقوق شما در برابر جانوران موذي موجود درفضاي دانشگاه
دفاع خواهند کرد :
ـ جداسازي ورودي دانشگاه و فضاهاي عمومي
طرق مختلف از حقوق شما در برابر جانوران موذي موجود درفضاي دانشگاه
دفاع خواهند کرد :
ـ جداسازي ورودي دانشگاه و فضاهاي عمومي
- پیوست ها
-
- 11ile6q.jpg (54.03 کیلو بایت) مشاهده 11297 مرتبه
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان