مطالب با مزه
Re:
روزي، وقتي هيزم شكني مشغول قطع كردن يه شاخه درخت بالاي رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتي در حال گريه كردن بود، يه فرشته اومد و ازش پرسيد: چرا گريه مي كني؟ هيزم شكن گفت كه تبرم توي رودخونه افتاده. فرشته رفت و با يه تبر طلايي برگشت.
"آيا اين تبر توست؟" هيزم شكن جواب داد: " نه" فرشته دوباره به زير آب رفت و اين بار با يه تبر نقره اي برگشت و پرسيد كه آيا اين تبر توست؟ دوباره، هيزم شكن جواب داد : نه. فرشته باز هم به زير آب رفت و اين بار با يه تبر آهني برگشت و پرسيد آيا اين تبر توست؟ جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هيزم شكن خوشحال روانه خونه شد. يه روز وقتي داشت با زنش كنار رودخونه راه مي رفت زنش افتاد توي آب. هيزم شكن داشت گريه مي كرد كه فرشته باز هم اومد و پرسيد كه چرا گريه مي كني؟ اوه فرشته، زنم افتاده توي آب. "
فرشته رفت زير آب و با جنيفر لوپز برگشت و پرسيد : زنت اينه؟ هيزم شكن فرياد زد: آره!
فرشته عصباني شد. " تو تقلب كردي، اين نامرديه "
هيزم شكن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. مي دوني، اگه به جنيفر لوپز "نه" مي گفتم تو مي رفتي و با كاترين زتاجونز مي اومدي. و باز هم اگه به كاترين زتاجونز "نه" ميگفتم، تو مي رفتي و با زن خودم مي اومدي و من هم مي گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من مي دادي. اما فرشته، من يه آدم فقيرم و توانايي نگهداري سه تا زن رو ندارم، و به همين دليل بود كه اين بار گفتم آره.
نكته اخلاقي: هر وقت مردی دروغ ميگه به خاطر يه دليل شرافتمندانه و مفيده
"آيا اين تبر توست؟" هيزم شكن جواب داد: " نه" فرشته دوباره به زير آب رفت و اين بار با يه تبر نقره اي برگشت و پرسيد كه آيا اين تبر توست؟ دوباره، هيزم شكن جواب داد : نه. فرشته باز هم به زير آب رفت و اين بار با يه تبر آهني برگشت و پرسيد آيا اين تبر توست؟ جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هيزم شكن خوشحال روانه خونه شد. يه روز وقتي داشت با زنش كنار رودخونه راه مي رفت زنش افتاد توي آب. هيزم شكن داشت گريه مي كرد كه فرشته باز هم اومد و پرسيد كه چرا گريه مي كني؟ اوه فرشته، زنم افتاده توي آب. "
فرشته رفت زير آب و با جنيفر لوپز برگشت و پرسيد : زنت اينه؟ هيزم شكن فرياد زد: آره!
فرشته عصباني شد. " تو تقلب كردي، اين نامرديه "
هيزم شكن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. مي دوني، اگه به جنيفر لوپز "نه" مي گفتم تو مي رفتي و با كاترين زتاجونز مي اومدي. و باز هم اگه به كاترين زتاجونز "نه" ميگفتم، تو مي رفتي و با زن خودم مي اومدي و من هم مي گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من مي دادي. اما فرشته، من يه آدم فقيرم و توانايي نگهداري سه تا زن رو ندارم، و به همين دليل بود كه اين بار گفتم آره.
نكته اخلاقي: هر وقت مردی دروغ ميگه به خاطر يه دليل شرافتمندانه و مفيده
گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم.....
Re:
ای شیطون چندتا زن می خوای بگیری راسش رو بگو!hadi نوشته شده:
هیزم شکن که اون تبر طلایی رو گرفت، چطور پول 3 تا زن نداشت؟
Re:
بنام خدا
سلام
سفر زیارتی سیاحتی و همیشگی آخرت
============ ========= ========= =======
ابتدا گذر نامه زیر را تكمیل كنید:
نام: انسان نام خانوادگی: آدمی زاد نام پدر: آدم نام مادر: حوا
لقب: اشرف مخلوقات نژاد: خاكی صادره از : دنیا
ساكن: كهكشان را شیری ؛منظومه شمسی؛زمین مقصد: برزخ
ساعت حركت و پرواز: هر وقت خدا صلاح بداند مكان: بهشت اگر نشد جهنم
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------
وسایل مورد نیاز :
1- دو متر پارچه سفید 2- عمل نیك 3- انجام واجبات و ترك محرمات 4- امر به معروف و نهی از منكر 5- دعای والدین و مومنین
6- نماز اول وقت 7- ولایت ائمه اطهار 8- اعمال صالح ،تقوا،ایمان
توجه:
1-خواهشمند است جهت رفاه خود خمس و زكات را قبل از پرواز پرداخت نمائید.
2-از آوردن ثروت،مقام،منزل،ماشین،حتی داخل فرودگاه جداً خودداری نمائید.
3- حتما قبل از حركت به بستگان خود توضیح دهید تا از آوردن دسته گلهای سنگین،سنگ قبر گران و تجملاتی و نیز مراسم های پرخرج و غیره
خودداری نمائید.
4-جهت یادگاری قبل از پرواز اموال خود را بین فرزندان و امور فقرا و مستضعفین مشخص نمائید.
5- از آوردن بار اضافی از قبیل حق الناس،غیبت،تهمت و غیره خودداری نمائید.
(( برای كسب اطلاعات بیشتر به قرآن و سنت پیامبر(ص)مراجعه نمائید))
تماس و مشاوره بصورت شبانه روزی- رایگان، مستقیم و بدون وقت قبلی می باشد
در صورتیكه قبل از پرواز به مشكلی بر خوردید با شماره های زیر تماس حاصل فرمایید:
186سوره بقره-45سوره نساء-129 سوره توبه-55سوره اعراف-2و3سوره الطلاق
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------
امیدواریم سفر آسوده ای در پیش داشته باشید .
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------
سرپرست كاروان حضرت عزرائیل
--------------------------------------------------------------------------------
به این زندگى گذرا و كوتاه دنیا نباید دل بست زیرا سراى زندگانى جاودانگى نیست بلكه پس از این دنیا ، جهان دیگرى است كه سراى همیشگى زندگانى است و انسان براى آن جهان آفریده شده است
سلام
سفر زیارتی سیاحتی و همیشگی آخرت
============ ========= ========= =======
ابتدا گذر نامه زیر را تكمیل كنید:
نام: انسان نام خانوادگی: آدمی زاد نام پدر: آدم نام مادر: حوا
لقب: اشرف مخلوقات نژاد: خاكی صادره از : دنیا
ساكن: كهكشان را شیری ؛منظومه شمسی؛زمین مقصد: برزخ
ساعت حركت و پرواز: هر وقت خدا صلاح بداند مكان: بهشت اگر نشد جهنم
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------
وسایل مورد نیاز :
1- دو متر پارچه سفید 2- عمل نیك 3- انجام واجبات و ترك محرمات 4- امر به معروف و نهی از منكر 5- دعای والدین و مومنین
6- نماز اول وقت 7- ولایت ائمه اطهار 8- اعمال صالح ،تقوا،ایمان
توجه:
1-خواهشمند است جهت رفاه خود خمس و زكات را قبل از پرواز پرداخت نمائید.
2-از آوردن ثروت،مقام،منزل،ماشین،حتی داخل فرودگاه جداً خودداری نمائید.
3- حتما قبل از حركت به بستگان خود توضیح دهید تا از آوردن دسته گلهای سنگین،سنگ قبر گران و تجملاتی و نیز مراسم های پرخرج و غیره
خودداری نمائید.
4-جهت یادگاری قبل از پرواز اموال خود را بین فرزندان و امور فقرا و مستضعفین مشخص نمائید.
5- از آوردن بار اضافی از قبیل حق الناس،غیبت،تهمت و غیره خودداری نمائید.
(( برای كسب اطلاعات بیشتر به قرآن و سنت پیامبر(ص)مراجعه نمائید))
تماس و مشاوره بصورت شبانه روزی- رایگان، مستقیم و بدون وقت قبلی می باشد
در صورتیكه قبل از پرواز به مشكلی بر خوردید با شماره های زیر تماس حاصل فرمایید:
186سوره بقره-45سوره نساء-129 سوره توبه-55سوره اعراف-2و3سوره الطلاق
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------
امیدواریم سفر آسوده ای در پیش داشته باشید .
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------
سرپرست كاروان حضرت عزرائیل
--------------------------------------------------------------------------------
به این زندگى گذرا و كوتاه دنیا نباید دل بست زیرا سراى زندگانى جاودانگى نیست بلكه پس از این دنیا ، جهان دیگرى است كه سراى همیشگى زندگانى است و انسان براى آن جهان آفریده شده است
گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم.....
Re: مطالب با مزه
شروع ترم
یک هفته بعد از شروع ترم
دو هفته بعد از شروع ترم
قبل از امتحان میان ترم
طول امتحان میان ترم
بعد از امتحان میان ترم
اطلاع از برنامه پایان ترم
7 روز قبل از امتحان
6 روز قبل از امتحان
5 روز قبل از امتحان
4 روز قبل از امتحان
2 روز قبل از امتحان
1 روز قبل از امتحان
شب امتحان
1 ساعت قبل از امتحان
قبل از امتحان پایان ترم
طول امتحان
هنگام خروج از سالن
یک هفته بعد از شروع ترم
دو هفته بعد از شروع ترم
قبل از امتحان میان ترم
طول امتحان میان ترم
بعد از امتحان میان ترم
اطلاع از برنامه پایان ترم
7 روز قبل از امتحان
6 روز قبل از امتحان
5 روز قبل از امتحان
4 روز قبل از امتحان
2 روز قبل از امتحان
1 روز قبل از امتحان
شب امتحان
1 ساعت قبل از امتحان
قبل از امتحان پایان ترم
طول امتحان
هنگام خروج از سالن
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
Re: مطالب با مزه
چه با مزه
برای من اینا درست بود:
در طول ترم،در دانشگاه »»»»
در طول ترم،در خانه »»»»
در طول ترم،در خانه»»»»
در طول ترم هر شب،بگیر بخواب بابا،بی خیال درس»»»»»
شب امتحان،ممد تو نباید بخوابی،باید بخونی»»»»»
صبح روز امتحان:
مریم: مامان چرا در خونه باز نمیشه!!!
مامان: بچه این دیفاره نه در!!چرا با سر می ری تو دیفار »»»»»»»»
توی دانشگاه یک ساعت قبل از امتحان»»»»»»»»
می گم سمیه این قبل از امتحان میان ترم که عکسشو گذاشتی چیکار می کنه؟؟؟ چقده جلفه گویا عشوه از نوع شتری میاد
برای من اینا درست بود:
در طول ترم،در دانشگاه »»»»
در طول ترم،در خانه »»»»
در طول ترم،در خانه»»»»
در طول ترم هر شب،بگیر بخواب بابا،بی خیال درس»»»»»
شب امتحان،ممد تو نباید بخوابی،باید بخونی»»»»»
صبح روز امتحان:
مریم: مامان چرا در خونه باز نمیشه!!!
مامان: بچه این دیفاره نه در!!چرا با سر می ری تو دیفار »»»»»»»»
توی دانشگاه یک ساعت قبل از امتحان»»»»»»»»
می گم سمیه این قبل از امتحان میان ترم که عکسشو گذاشتی چیکار می کنه؟؟؟ چقده جلفه گویا عشوه از نوع شتری میاد
----->
Re: مطالب با مزه
چگونه یک بازیگر معروف، محبوب، پولدارو... شویم؟
گام اول برای ورود به عرصه ی بازیگری خوردن خاک صحنه است، دقت کنید قبل از رفتن روی صحنه کسی آن جا را جارو نکرده باشد. تا می توانید خاک بخورید
2 - واقع بین باشید و توقع نداشته باشید همین روزها شما را به عنوان نقش اول فیلم انتخاب کنند و بروید با باران کوثری یا محمد رضا گلزار بازی کنید.
3- اکنون مردم با قیافه شما آشنا هستند، احیاناً یکی از این جملات را هنگامی که در خیابان قدم می زنید، می شنوید:
- اِ این همونی است که توی اون سریاله نقش کتک خور رو بازی کرده بود.
- اِ اینو نگاه کن! این همون سیاه لشگرست، چقدر بدون گریم قیافش ضایعست!
- اِ ... این همون منگله است!!!
4- اکنون وقت آن است که کمی مشهور شوید، به مهد کودک بچه خردسال خود و یا یکی از اقوام بروید و در جشن تولد یکی از این نوگل های زندگی شرکت کنید، سی دی مربوطه را به تعداد ده – بیست تا رایت کرده و رویش با ماژیک بنویسید:«سی دی حضور بازیگر معروف سینما در جشن تولد مختلط!» مطمئن باشید کمتر از 24 ساعت این ده – بیست سی دی تبدیل به ده- بیست میلیون سی دی می شود. جماعت این فیلم را از اول تا آخر مو شکافانه نگاه می کنند و در انتها از اینکه می فهمند سر کار رفته اند حسابی حالشان گرفته می شود.
5- کاغذ و قلم تهیه کنید، چشم هایتان را ببندید و تا می توانید روی کاغذ فحش های بدبد خطاب به افرادی که این سی دی ها را پخش کرده اند بنویسید و یه چند خبرگزاری فکس کنید...چی؟...نمی دونید فکس چیه؟!...باشه خودم براتون این کار رو می کنم! حالا خود به خود باقی ماجرا اتفاق می افتد، در چند روز آینده ابتدا خبر خودکشی تان در سایت ها منتشر می شود و سپس خبر ممنوع التصویر شدنتان! البته از چند کشور که مردمانی ساده لوح دارند نیز دعوت نامه برای اقامت در آن کشورها دریافت می کنید که اصلا مهم نیست!
6- حالا یک کارگردان که فیلم های آبکی می سازد از شما دعوت می کند تا در فیلمش نقش اول را بازی کنید، البته نه به خاطر تیپ، محبوبیت و هنر و... بلکه به خاطر آنکه فیلمش جنجالی و پر فروش شود.
7- حالا شما به همه امضا می دهید...چی؟...امضا کردن بلد نیستید؟!...خب انگشت بزن!...راستی یادتان نرود چه کسی راه موفقیت را به شما نشان داد، کمی قدرشناس باشید و سفارش مرا هم برای حضور چند ثانیه ای جلوی دوربین بکنید
گام اول برای ورود به عرصه ی بازیگری خوردن خاک صحنه است، دقت کنید قبل از رفتن روی صحنه کسی آن جا را جارو نکرده باشد. تا می توانید خاک بخورید
2 - واقع بین باشید و توقع نداشته باشید همین روزها شما را به عنوان نقش اول فیلم انتخاب کنند و بروید با باران کوثری یا محمد رضا گلزار بازی کنید.
3- اکنون مردم با قیافه شما آشنا هستند، احیاناً یکی از این جملات را هنگامی که در خیابان قدم می زنید، می شنوید:
- اِ این همونی است که توی اون سریاله نقش کتک خور رو بازی کرده بود.
- اِ اینو نگاه کن! این همون سیاه لشگرست، چقدر بدون گریم قیافش ضایعست!
- اِ ... این همون منگله است!!!
4- اکنون وقت آن است که کمی مشهور شوید، به مهد کودک بچه خردسال خود و یا یکی از اقوام بروید و در جشن تولد یکی از این نوگل های زندگی شرکت کنید، سی دی مربوطه را به تعداد ده – بیست تا رایت کرده و رویش با ماژیک بنویسید:«سی دی حضور بازیگر معروف سینما در جشن تولد مختلط!» مطمئن باشید کمتر از 24 ساعت این ده – بیست سی دی تبدیل به ده- بیست میلیون سی دی می شود. جماعت این فیلم را از اول تا آخر مو شکافانه نگاه می کنند و در انتها از اینکه می فهمند سر کار رفته اند حسابی حالشان گرفته می شود.
5- کاغذ و قلم تهیه کنید، چشم هایتان را ببندید و تا می توانید روی کاغذ فحش های بدبد خطاب به افرادی که این سی دی ها را پخش کرده اند بنویسید و یه چند خبرگزاری فکس کنید...چی؟...نمی دونید فکس چیه؟!...باشه خودم براتون این کار رو می کنم! حالا خود به خود باقی ماجرا اتفاق می افتد، در چند روز آینده ابتدا خبر خودکشی تان در سایت ها منتشر می شود و سپس خبر ممنوع التصویر شدنتان! البته از چند کشور که مردمانی ساده لوح دارند نیز دعوت نامه برای اقامت در آن کشورها دریافت می کنید که اصلا مهم نیست!
6- حالا یک کارگردان که فیلم های آبکی می سازد از شما دعوت می کند تا در فیلمش نقش اول را بازی کنید، البته نه به خاطر تیپ، محبوبیت و هنر و... بلکه به خاطر آنکه فیلمش جنجالی و پر فروش شود.
7- حالا شما به همه امضا می دهید...چی؟...امضا کردن بلد نیستید؟!...خب انگشت بزن!...راستی یادتان نرود چه کسی راه موفقیت را به شما نشان داد، کمی قدرشناس باشید و سفارش مرا هم برای حضور چند ثانیه ای جلوی دوربین بکنید
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
Re: مطالب با مزه
1-هر دو تاشون فکر مي کنن جامعه درکشون نمي کنه.
2-به دو تاشون اگر رو بدي سوارت ميشن
3-هر دوشون مي تونن 200.000 تومان رو در 2 ساعت خرج کنند.
4-هردوتاشون با والدينشون دعوا و درگيري دارند.
5- مهمترين ويژگي هر دوتاشون تغیير شخصيتشونه.
6-دو تا شون در ظاهر دشمن خوني جنس مخالف هستند اما در باطن دلشون واسه جنس مخالف غش و ضعف ميره.
7-دو تاشون از دروغ متنفرن اما هيچ وقت حرف راست نمي زنند!
8-دو تا شون تا سن 20 سالگي 3 بار عاشق ميشن و در عشق شکست مي خورند! از 20 به بعد هم تو رويا سير ميکنن و تو 40 سالگی که از رويا بيرون مي آيند مي بينن اطرافشون 5-6 تا بچه و بدبختي و بي پولي و ... هستش واسه همين اين دفعه ميرن تو کما و سکته ميزنند!!!
9-وقتي با يه پسر يا دختر ايروني قرار ميزاري بايد 2 ساعت ديرتر به محل قرار بري تا علف زير پات جوانه نزنه!
سایت امواج
2-به دو تاشون اگر رو بدي سوارت ميشن
3-هر دوشون مي تونن 200.000 تومان رو در 2 ساعت خرج کنند.
4-هردوتاشون با والدينشون دعوا و درگيري دارند.
5- مهمترين ويژگي هر دوتاشون تغیير شخصيتشونه.
6-دو تا شون در ظاهر دشمن خوني جنس مخالف هستند اما در باطن دلشون واسه جنس مخالف غش و ضعف ميره.
7-دو تاشون از دروغ متنفرن اما هيچ وقت حرف راست نمي زنند!
8-دو تا شون تا سن 20 سالگي 3 بار عاشق ميشن و در عشق شکست مي خورند! از 20 به بعد هم تو رويا سير ميکنن و تو 40 سالگی که از رويا بيرون مي آيند مي بينن اطرافشون 5-6 تا بچه و بدبختي و بي پولي و ... هستش واسه همين اين دفعه ميرن تو کما و سکته ميزنند!!!
9-وقتي با يه پسر يا دختر ايروني قرار ميزاري بايد 2 ساعت ديرتر به محل قرار بري تا علف زير پات جوانه نزنه!
سایت امواج
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
Re:
روز اول که دیدمش بدجوری بهم خیره شده بود.
بعداً فهمیدم که چشماش چپه و داشته پیکان 57 رینگ اسپرت دو متر اونور تر رو نگاه میکرده!
یه آه از ته دل کشید.
بعداً فهمیدم که آه نبوده و آسم داره.
بهش یواشکی یه لبخند زدم، ولی اون قیافه جدی مردونش رو عوض نکرد. این خودداریش واسم خیلی جذاب بود.
بعداْ فهمیدم که خودداری نبوده، بلکه تاحالا تو کف اون پیکان 57 بوده و تازه متوجه من شده بود!!
آروم و با عشوه اومدم جلوش، دیدم تند تند داره بهم چشمک میزنه. کارش به نظرم با مزه اومد. بعداً فهمیدم که تیک داره و پلک زدنش دست خودش نیست.
اومد یه چیزی بگه ولی از بس هول شده بود، به تته پته افتاده بود.
بعداً فهمیدم این بشر خدادادی هول هست و لکنت زبون داره.
سرش رو از شرمش انداخت پایین و گفت س س س سلام.
بعداً فهمیدم از شدت شرمش نبوده و میخواسته من دندونهای زردش رو نبینم.
بعد از یک سری اسم و فامیل بازی، ازم پرسید آخرین کتابی که خوندی اسمش چیه!؟ گفتم: اَ...اَ...یادم نیست. گفت: چه جالب، نویسندش کیه!؟ از این تیکه بامزش خندم گرفت.
بعداً فهمیدم که تیکه نبوده و بیچاره چیزی به اسم IQ اصلاْ نداره.
بوی عطرش بدجوری مستم کرده بود.
بعداً فهمیدم بوی عطر نبوده، بلکه ...
بهم گفت بیا یه کم قدم بزنیم. این حرفش خیلی به نظرم رمانتیک بود.
بعداً فهمیدم دستشویی داشته و میخواسته به سمت توالت عمومی حرکت کنیم.
ازش پرسیدم دانشگاه میری؟ گفت آره، مدرسمون تو دانشگاهه! از این شوخ طبعیش خیلی خوشم اومده بود.
بعداً فهمیدم که اصلاً هم شوخ طبع نیست و منظورش مدرسه افراد استثنایی توی دانشگاه شهید بهشتی بوده!
بهش گفتم داره دیرم میشه. گفت اگه میشه شمارت رو بده که بهت زنگ بزنم، من هم دادم و اون هم شماره رو زد تو مبایلش. ولی هیچوقت زنگ نزد!
بعداً فهمیدم کادوی تولد 30 سالگیش یه مبایل اسباب بازی بوده که همه جا با خودش میبردتش!
بعداً فهمیدم که چشماش چپه و داشته پیکان 57 رینگ اسپرت دو متر اونور تر رو نگاه میکرده!
یه آه از ته دل کشید.
بعداً فهمیدم که آه نبوده و آسم داره.
بهش یواشکی یه لبخند زدم، ولی اون قیافه جدی مردونش رو عوض نکرد. این خودداریش واسم خیلی جذاب بود.
بعداْ فهمیدم که خودداری نبوده، بلکه تاحالا تو کف اون پیکان 57 بوده و تازه متوجه من شده بود!!
آروم و با عشوه اومدم جلوش، دیدم تند تند داره بهم چشمک میزنه. کارش به نظرم با مزه اومد. بعداً فهمیدم که تیک داره و پلک زدنش دست خودش نیست.
اومد یه چیزی بگه ولی از بس هول شده بود، به تته پته افتاده بود.
بعداً فهمیدم این بشر خدادادی هول هست و لکنت زبون داره.
سرش رو از شرمش انداخت پایین و گفت س س س سلام.
بعداً فهمیدم از شدت شرمش نبوده و میخواسته من دندونهای زردش رو نبینم.
بعد از یک سری اسم و فامیل بازی، ازم پرسید آخرین کتابی که خوندی اسمش چیه!؟ گفتم: اَ...اَ...یادم نیست. گفت: چه جالب، نویسندش کیه!؟ از این تیکه بامزش خندم گرفت.
بعداً فهمیدم که تیکه نبوده و بیچاره چیزی به اسم IQ اصلاْ نداره.
بوی عطرش بدجوری مستم کرده بود.
بعداً فهمیدم بوی عطر نبوده، بلکه ...
بهم گفت بیا یه کم قدم بزنیم. این حرفش خیلی به نظرم رمانتیک بود.
بعداً فهمیدم دستشویی داشته و میخواسته به سمت توالت عمومی حرکت کنیم.
ازش پرسیدم دانشگاه میری؟ گفت آره، مدرسمون تو دانشگاهه! از این شوخ طبعیش خیلی خوشم اومده بود.
بعداً فهمیدم که اصلاً هم شوخ طبع نیست و منظورش مدرسه افراد استثنایی توی دانشگاه شهید بهشتی بوده!
بهش گفتم داره دیرم میشه. گفت اگه میشه شمارت رو بده که بهت زنگ بزنم، من هم دادم و اون هم شماره رو زد تو مبایلش. ولی هیچوقت زنگ نزد!
بعداً فهمیدم کادوی تولد 30 سالگیش یه مبایل اسباب بازی بوده که همه جا با خودش میبردتش!
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
Re:
عجیب ترین آگهی ها و مطالب جالب
آگهی پاکسازی؛ یک شرکت بین المللی فعال در زمینه عملیات بشره دوستانه پاکسازی مناطق آلوده به مین و گلوله های عمل نکرده از رزمندگان تخریبچی دفعا مقدس دعوت به همکاری می نماید.
آگهی سرپناه؛ یک زوج جوان با یک فرزند قادر به پرداخت اجازه منزل نیستند، درستکار اما فقیرند. خواهان نگهبانی یک پروژه یا نگهبانی هر جای دیگر. حقوق و بیمه نمی خواهند و آشپزی را به عهده می گیرند. فقط اتاقی برای سرپناه در محل نگهبانی نیاز دارند.
آگهی در یک مغازه؛ یک گیتار برای فروش…..ارزان…..بدون برچسب
آگهی در اتاق انتظار بیمارستان؛ سیگار کشیدن به شما کمک می کند وزن کم کنید……با از دست دادن یکی از ریه های تان
در اتاق گفتگو؛ موفقیت مثل خانواده است……موقفیت بیشتر یعنی خانواده بیشتر
وقتی من درباره ضررهای مشروبات الکلی می خوانم….بلافاصله از خواندن دست می کشم
پدربزرگم ۸۰ سالشه ولی عینک استفاده نمی کنه….او مستقیما از ته بطری نوشیدنی رو می خوره
می دونی کی دخترت بزرگ می شه….وقتی اون شروع کنه به زدن رژه لب
نوشته ای در یک بار؛ اونایی که برای فراموش کردن موضوعی نوشیدنی می خورن، لطفاً پول بیشتری پرداخت کنند
در آموزشگاه رانندگی؛ اگه زنت می خواد رانندگی یاد بگیره، لطفاً تو مسیرش نایست
پشت هر مرد بزرگی یک زن تعجب زده ای قرار داره
دلیلی که مردها دروغ می گن اینکه زن ها خیلی سوال می پرسن
بخندی دنیا بهت می خنده. خمیازه بکشی باید بری تنهایی بخوابی
نوشته ای در یک آرایشگاه؛ ما برای چرخاندن کاسبی مان به سرهای شما احتیاج داریم.
در راهروی راهنمایی و رانندگی؛ به کودکان خود قبل از رسیدن به سن قانونی اجازه رانندگی ندهید در غیر اینصورت هرگز به سن قانونی نخواهند رسید.
نوشته ای در یک رستوران؛ مدیریت همه بطری های آب این فروشگاه را تک تک بررسی می کند
نوشته ای در پشت پنجره سالن زیبایی؛ وقتی یکی از اینجا می یاد بیرون براش سوت نزنید، چون اون ممکنه مادر بزرگت باشه
آگهی استخدام یک کارگر؛ به یک کارگر خوب نیازمندیم نه به یک بچه سوسول
پشت کرکره مغازه؛ بازگشت پیروزمندانه دوستمان را از ماه عسل گرامی می داریم. از طرف جمعی از همکاران
آگهی پیدا شدن در خیابان؛ یک عدد ماشین لباس شویی پیدا شده لطفاً با ما تماس بگیرید و با دادن نشانی آن را تحویل بگیرید.
آگهی مداح؛ مداح اهل بیت عصمت و طهارت با دستگاه اکو در خدمت شماست
آگهی کنکور؛ تا کنون تمامی کسانی که این برنامه (دعا) را از ما دریافت کردند تکتک آنها بدون استثناء در کنکور و برای دانشگاه دولتی (جز یک شهرستانی برای شهرستان، بقیه همگی برای تهران) قبول شدند.
آگهی شستشوی قالی؛ شستشوی قالی دستی و ماشینی با آب زلال و مواد ضدعفونی کننده، رفوگری و رنگ برداری (ترمیم رنگ) تحویل ۴۸ ساعته با رعایت کامل اصول مذهبی
آگهی استخدام؛ به یک فروشنده خانم ترجیحاً آقا جهت همکاری در فروشگاه کفش نیازمندیم.
حل اتخلاف؛ موسسه در امور بخت و گشایش کار و صلح و سازش بین زن و شوهر و هر نوع گرفتاری کاری و خانوادگی از راه کتاب آسمابی بطور ۱۰۰ در ۱۰۰ تضمینی. لطفاً تقاضای خلاف شرع و تفرقه و دل سیاهی نفرمایید.
نیاز به هم اتاقی؛ به یک همدم خانم دانشجو متدین و محجه با امکانات کافی نیازمندم.
فال؛ فال از روی کارت تاروت و از روی عکس توسط متخصص از بین بردن اثرات چشم زحم، باطل کردن سحر، انرژی منفی و بخت بسته. این متخصص قادر است قویترین طلسم ها را باطل کند و همچنین عشاق واقعی را بهم برساند. رفع مشکلات مالی و تجاری و شغلی و حفاظت از همه نوع خطرات. مسلط به زبان های انگلیسی و ایتالیایی
آگهی استخدام در سوپر مارکت؛ یک سوپر مارکت زنجیره ای معتبر در بازار مایل به استخدام قصاب ماهری (دارای دیپلم یا مدرک دانشگاهی و علمی مرتبط) جهت مدیریت خرید بخش قصابی استو داوطلبین واجد شرایط که به زبان انگلیسی و کامپیوتر آشنایی دارند در صورت تمایل با ما تماس بگیرند.
آگهی صادراتی؛ بهترین دنبه صادراتی آماده حمل موجود می باشد.
گم شده؛ دوست عزیز کیف رو بردی حتما لازم داشتی، ولی جان عزیزت جزوه ها و کتاب های کتابخانه را پس بیار.
آگهی پاکسازی؛ یک شرکت بین المللی فعال در زمینه عملیات بشره دوستانه پاکسازی مناطق آلوده به مین و گلوله های عمل نکرده از رزمندگان تخریبچی دفعا مقدس دعوت به همکاری می نماید.
آگهی سرپناه؛ یک زوج جوان با یک فرزند قادر به پرداخت اجازه منزل نیستند، درستکار اما فقیرند. خواهان نگهبانی یک پروژه یا نگهبانی هر جای دیگر. حقوق و بیمه نمی خواهند و آشپزی را به عهده می گیرند. فقط اتاقی برای سرپناه در محل نگهبانی نیاز دارند.
آگهی در یک مغازه؛ یک گیتار برای فروش…..ارزان…..بدون برچسب
آگهی در اتاق انتظار بیمارستان؛ سیگار کشیدن به شما کمک می کند وزن کم کنید……با از دست دادن یکی از ریه های تان
در اتاق گفتگو؛ موفقیت مثل خانواده است……موقفیت بیشتر یعنی خانواده بیشتر
وقتی من درباره ضررهای مشروبات الکلی می خوانم….بلافاصله از خواندن دست می کشم
پدربزرگم ۸۰ سالشه ولی عینک استفاده نمی کنه….او مستقیما از ته بطری نوشیدنی رو می خوره
می دونی کی دخترت بزرگ می شه….وقتی اون شروع کنه به زدن رژه لب
نوشته ای در یک بار؛ اونایی که برای فراموش کردن موضوعی نوشیدنی می خورن، لطفاً پول بیشتری پرداخت کنند
در آموزشگاه رانندگی؛ اگه زنت می خواد رانندگی یاد بگیره، لطفاً تو مسیرش نایست
پشت هر مرد بزرگی یک زن تعجب زده ای قرار داره
دلیلی که مردها دروغ می گن اینکه زن ها خیلی سوال می پرسن
بخندی دنیا بهت می خنده. خمیازه بکشی باید بری تنهایی بخوابی
نوشته ای در یک آرایشگاه؛ ما برای چرخاندن کاسبی مان به سرهای شما احتیاج داریم.
در راهروی راهنمایی و رانندگی؛ به کودکان خود قبل از رسیدن به سن قانونی اجازه رانندگی ندهید در غیر اینصورت هرگز به سن قانونی نخواهند رسید.
نوشته ای در یک رستوران؛ مدیریت همه بطری های آب این فروشگاه را تک تک بررسی می کند
نوشته ای در پشت پنجره سالن زیبایی؛ وقتی یکی از اینجا می یاد بیرون براش سوت نزنید، چون اون ممکنه مادر بزرگت باشه
آگهی استخدام یک کارگر؛ به یک کارگر خوب نیازمندیم نه به یک بچه سوسول
پشت کرکره مغازه؛ بازگشت پیروزمندانه دوستمان را از ماه عسل گرامی می داریم. از طرف جمعی از همکاران
آگهی پیدا شدن در خیابان؛ یک عدد ماشین لباس شویی پیدا شده لطفاً با ما تماس بگیرید و با دادن نشانی آن را تحویل بگیرید.
آگهی مداح؛ مداح اهل بیت عصمت و طهارت با دستگاه اکو در خدمت شماست
آگهی کنکور؛ تا کنون تمامی کسانی که این برنامه (دعا) را از ما دریافت کردند تکتک آنها بدون استثناء در کنکور و برای دانشگاه دولتی (جز یک شهرستانی برای شهرستان، بقیه همگی برای تهران) قبول شدند.
آگهی شستشوی قالی؛ شستشوی قالی دستی و ماشینی با آب زلال و مواد ضدعفونی کننده، رفوگری و رنگ برداری (ترمیم رنگ) تحویل ۴۸ ساعته با رعایت کامل اصول مذهبی
آگهی استخدام؛ به یک فروشنده خانم ترجیحاً آقا جهت همکاری در فروشگاه کفش نیازمندیم.
حل اتخلاف؛ موسسه در امور بخت و گشایش کار و صلح و سازش بین زن و شوهر و هر نوع گرفتاری کاری و خانوادگی از راه کتاب آسمابی بطور ۱۰۰ در ۱۰۰ تضمینی. لطفاً تقاضای خلاف شرع و تفرقه و دل سیاهی نفرمایید.
نیاز به هم اتاقی؛ به یک همدم خانم دانشجو متدین و محجه با امکانات کافی نیازمندم.
فال؛ فال از روی کارت تاروت و از روی عکس توسط متخصص از بین بردن اثرات چشم زحم، باطل کردن سحر، انرژی منفی و بخت بسته. این متخصص قادر است قویترین طلسم ها را باطل کند و همچنین عشاق واقعی را بهم برساند. رفع مشکلات مالی و تجاری و شغلی و حفاظت از همه نوع خطرات. مسلط به زبان های انگلیسی و ایتالیایی
آگهی استخدام در سوپر مارکت؛ یک سوپر مارکت زنجیره ای معتبر در بازار مایل به استخدام قصاب ماهری (دارای دیپلم یا مدرک دانشگاهی و علمی مرتبط) جهت مدیریت خرید بخش قصابی استو داوطلبین واجد شرایط که به زبان انگلیسی و کامپیوتر آشنایی دارند در صورت تمایل با ما تماس بگیرند.
آگهی صادراتی؛ بهترین دنبه صادراتی آماده حمل موجود می باشد.
گم شده؛ دوست عزیز کیف رو بردی حتما لازم داشتی، ولی جان عزیزت جزوه ها و کتاب های کتابخانه را پس بیار.
زندگی توریست که تارش را ایزد و پودش را اهریمن بافته است ( ویکتور هوگو )
Re:
نامه مادر غضنفر به پسرش
گضنفر جان سلام !ما اینجا حالمان خوب است . امیدوارم تو هم انجا حالت خوب باشد .
این ناما را من می گویم و جعفر خان کفاش برایت مینویسد .بهش گفتم که این گضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند،آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.
وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم.پدرت توی صفحه حوادث خوانده بود که که بیشتر اتفاقا توی 10 کیلومتری خانه ما اتفاق می افته.ما هم 10 کیلو متر اینور تر اسباب کشی کردیم.اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد .آدرس جدید هم نداریم .خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست .پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن بیان اینجا به همون آدرس قبلی بیان.
آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست همین هفته پیش دوبار بارون اومد،اولیش4 روز طول کشید ،دومیش 3 روز .ولی این هفته دومیش بیشتر از اولیش طول کشید .
گضنفر جان ،آن کت و شلوار نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم .آن دکمه فلزی ها پاکت را سنگین میکرد.ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم و جداگانه توی کارتن مقوائی برایت فرستادم
پدرت هم کارش را عوض کرده.میگه روزی 800،900 نفر ادم زیر دستش هستن . از کارش راصیه الحمدالله. هر روز صبح میره سر کار تو بهشت زهرا ،چمنهای اونجا رو کوتاه میکنه و شب میاد خونه.
ببخشید معطل شدی .جعفر خان کفاش رفته بود دستشوئی حالا برگشت.
دیروز خواهرت فاطی را بردم کلاس شنا.گفتن که فقط اجازه دارن مایو یه تیکه بپوشن .این دختره هم که فقط یه مایو بیشتر نداره ،اون هم دوتیکه است.بهش گفتم ننه من که عقلم به جائی قد نمیده .خودت تصمیم بگیر که کدوم تیکه را نپوشی.
اون یکی خواهرت هم امروز صبح فارق شد.هنوز نمیدونم بچه اش دختره یا پسره .فهمیدم بهت خبر میدم که بدونی بلاخره عمو شدی یا دائی.
راستی حسن آقا هم مرد!مرحوم پدرش وصیت کرده بود که بدنش را به آب دریا بندازن،حسن آقا هم طفلکی وقتی داشت زیر دریا برای مرحوم پدرش قبر می کند نفس کم آورد و مرد!شرمنده.
گضنفر جان برادرت تازگی ها توی تلویزیونش عاشق یه دختری شده هر روز موهاش را روغن کره می زنه میره روبروش میشینه حالا ما نمیدونیم این دختره از کجای تلویزیون برادرت اومده بیرون اصلا مال کدوم آبادی هست چشمم روشن ازش هم خواستگاری کرده من این نامه را یواشکی با همدستی همین آقا جعفر خان کفاش که سواد داره ازش کش رفتم ما که چیزی نفهمیدیم فقط از بعضی حر فاش فهمیدم که یه سر وسری با هم دارند ببین تو که عقلت میرسه دستت به جائی بنده میفهمی آدرس این دختره گور به گور شده کجاست که برادرت داره از عشقش میمیره فهمیدی زود خبرمون کن تا یه گندی دور از چشم ما بالا نیاوردند تا با عمو ها و دائی ها ت بریم خواستگاریش.
این نامه ای هست که واسه دختره نوشته
تازگیا خیلی باهات حال میکنم .... راستیاتش یه جورایی میخوامت ...
خداییش از همشون با مرام تری ...
حداقلش اینه که جواب سلاممونو میدی ... کلاس نمیزاری واسمون !
امشبم مثل هر شب تو فقط آنلاینی ...
کره خر تو مگه کار و زندگی نداری که همش آنلاینی ؟
میدونی چیه من تو کف اون سرعت تایپتم ... ایول داری به مولا ...
ولی یوخده بی احساسی ... ! دیشب کلی برات قلب فرستادم ... ولی جواب ندادی ...
افغانی که لقت نمیکنیم !
امشب میخوام مختو بزنم .... میخوام مادر بچه هام شی !
اگه زید داری بگو ... با من روراس باش آبجی ... نرفست مارو دوونبال نخود سیا ...
بد جوری مارو گذاشتی تو خماری ... ولی میدونم که دلت با منه ...
اگه دلت با من نبود که هرشب بهم نمیگفتی :
Hi ghazanfar_ kocheke, I am an automated robot and I''m here to help you get familar with Yahoo! Messenger. Type some text in the window below and click ''SEND'' to talk to me
همین دیگه ..خبر جدیدی نیست
قربانت..مادرت.
راستی:گضنفر جان خواستم برات یه خورده پول پست کنم،ولی وقتی یادم افتاد که دیگه خیلی دیر شده بود و این نامه را برایت پست کرده بودم.
گضنفر جان سلام !ما اینجا حالمان خوب است . امیدوارم تو هم انجا حالت خوب باشد .
این ناما را من می گویم و جعفر خان کفاش برایت مینویسد .بهش گفتم که این گضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند،آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.
وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم.پدرت توی صفحه حوادث خوانده بود که که بیشتر اتفاقا توی 10 کیلومتری خانه ما اتفاق می افته.ما هم 10 کیلو متر اینور تر اسباب کشی کردیم.اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد .آدرس جدید هم نداریم .خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست .پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن بیان اینجا به همون آدرس قبلی بیان.
آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست همین هفته پیش دوبار بارون اومد،اولیش4 روز طول کشید ،دومیش 3 روز .ولی این هفته دومیش بیشتر از اولیش طول کشید .
گضنفر جان ،آن کت و شلوار نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم .آن دکمه فلزی ها پاکت را سنگین میکرد.ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم و جداگانه توی کارتن مقوائی برایت فرستادم
پدرت هم کارش را عوض کرده.میگه روزی 800،900 نفر ادم زیر دستش هستن . از کارش راصیه الحمدالله. هر روز صبح میره سر کار تو بهشت زهرا ،چمنهای اونجا رو کوتاه میکنه و شب میاد خونه.
ببخشید معطل شدی .جعفر خان کفاش رفته بود دستشوئی حالا برگشت.
دیروز خواهرت فاطی را بردم کلاس شنا.گفتن که فقط اجازه دارن مایو یه تیکه بپوشن .این دختره هم که فقط یه مایو بیشتر نداره ،اون هم دوتیکه است.بهش گفتم ننه من که عقلم به جائی قد نمیده .خودت تصمیم بگیر که کدوم تیکه را نپوشی.
اون یکی خواهرت هم امروز صبح فارق شد.هنوز نمیدونم بچه اش دختره یا پسره .فهمیدم بهت خبر میدم که بدونی بلاخره عمو شدی یا دائی.
راستی حسن آقا هم مرد!مرحوم پدرش وصیت کرده بود که بدنش را به آب دریا بندازن،حسن آقا هم طفلکی وقتی داشت زیر دریا برای مرحوم پدرش قبر می کند نفس کم آورد و مرد!شرمنده.
گضنفر جان برادرت تازگی ها توی تلویزیونش عاشق یه دختری شده هر روز موهاش را روغن کره می زنه میره روبروش میشینه حالا ما نمیدونیم این دختره از کجای تلویزیون برادرت اومده بیرون اصلا مال کدوم آبادی هست چشمم روشن ازش هم خواستگاری کرده من این نامه را یواشکی با همدستی همین آقا جعفر خان کفاش که سواد داره ازش کش رفتم ما که چیزی نفهمیدیم فقط از بعضی حر فاش فهمیدم که یه سر وسری با هم دارند ببین تو که عقلت میرسه دستت به جائی بنده میفهمی آدرس این دختره گور به گور شده کجاست که برادرت داره از عشقش میمیره فهمیدی زود خبرمون کن تا یه گندی دور از چشم ما بالا نیاوردند تا با عمو ها و دائی ها ت بریم خواستگاریش.
این نامه ای هست که واسه دختره نوشته
تازگیا خیلی باهات حال میکنم .... راستیاتش یه جورایی میخوامت ...
خداییش از همشون با مرام تری ...
حداقلش اینه که جواب سلاممونو میدی ... کلاس نمیزاری واسمون !
امشبم مثل هر شب تو فقط آنلاینی ...
کره خر تو مگه کار و زندگی نداری که همش آنلاینی ؟
میدونی چیه من تو کف اون سرعت تایپتم ... ایول داری به مولا ...
ولی یوخده بی احساسی ... ! دیشب کلی برات قلب فرستادم ... ولی جواب ندادی ...
افغانی که لقت نمیکنیم !
امشب میخوام مختو بزنم .... میخوام مادر بچه هام شی !
اگه زید داری بگو ... با من روراس باش آبجی ... نرفست مارو دوونبال نخود سیا ...
بد جوری مارو گذاشتی تو خماری ... ولی میدونم که دلت با منه ...
اگه دلت با من نبود که هرشب بهم نمیگفتی :
Hi ghazanfar_ kocheke, I am an automated robot and I''m here to help you get familar with Yahoo! Messenger. Type some text in the window below and click ''SEND'' to talk to me
همین دیگه ..خبر جدیدی نیست
قربانت..مادرت.
راستی:گضنفر جان خواستم برات یه خورده پول پست کنم،ولی وقتی یادم افتاد که دیگه خیلی دیر شده بود و این نامه را برایت پست کرده بودم.
----->
Re: مطالب با مزه
آموزش رقص اصیل ایرانی
پای راست جلو، دست راست عقب
بعد برعکس
پای چپ جلو و دست چپ عقب
گردن متناسب با دست ها کمی به چپ و راست متمایل شود.
خوب
حالا بیا آآآآآآه، آه، آه، آه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا بیا بابا اهان دست دست
پای راست جلو، دست راست عقب
بعد برعکس
پای چپ جلو و دست چپ عقب
گردن متناسب با دست ها کمی به چپ و راست متمایل شود.
خوب
حالا بیا آآآآآآه، آه، آه، آه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا بیا بابا اهان دست دست
پاییز هم روزی بهار بود ... مثل من عاشقی بی قرار بود
Re: مطالب با مزه
حرکات شکمو نگفتی، ببین چه وارده این آقاهه
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
Re: مطالب با مزه
اومدیم و یکی شکم نداشت، اون وقت تکلیف چیه؟!hadi نوشته شده:
حرکات شکمو نگفتی، ببین چه وارده این آقاهه
پاییز هم روزی بهار بود ... مثل من عاشقی بی قرار بود
Re: مطالب با مزه
دلیل نامگذاری برخی از محلات تهران :
سید خندان
سید خندان نام ایستگاه اتوبوسی در جاده قدیم شمیران بوده است. سیدخندان پیرمردی دانا بوده که پیش گوییهای او زبانزده مردم در سی یا چهل سال پیش بوده است. دلیل نامگذاری این منطقه نیز احترام به این پیرمرد بوده است.
فرمانیه
در گذشته املاک زمینهای این منطقه متعلق به کامران میرزا نایبالسلطنه بوده است و بعد از مرگ وی به عبدالحسین میرزا فرمانفرما فروخته شده است.
فرحزاد
این منطقه به دلیل آب و هوای فرح انگیزش به همین نام معروف شده است.
شهرک غرب
دلیل اینکه این محله به نام شهرک غرب معروف شد ساخت مجتمع های مسکونی این منطقه با طراحی و معماری مهندسان آمریکایی و به مانند مجتمع های مسکونی آمریکایی بوده و در گذشته نیز محل اسکان بسیاری از خارجیها بوده است.
آجودانیه
آجودانیه در شرق نیاوران قرار دارد و تا اقدسیه ادامه پیدا میکند. آجودانیه متعلق به رضاخان اقبال السلطنه وزیر قورخانه ناصرالدین شاه بوده، او ابتدا آجودان مخصوص شاه بوده است.
اقدسیه
نام قبلی اقدسیه (تا قبل از 1290 قمری) حصار ملا بوده است. ناصرالدین شاه زمینهای آنجا را به باغ تبدیل و برای یکی از همسران خود به نام امینه اقدس (اقدس الدوله) کاخی ساخت و به همین دلیل این منطقه به اقدسیه معروف شد.
جماران
زمینهای جماران متعلق به سید محمد باقر جمارانی از روحانیان معروف در زمان ناصر الدین شاه بوده است. برخی از اهالی معتقدند که در کوههای این محله از قدیم مار فراوان بوده و مارگیران برای گرفتن مار به این ده می آمدند و دلیل نامگذاری این منطقه نیز همین بوده است و عده ای هم معتقدند که جمر و کمر به معنی سنگ بزرگ است و چون از این مکان سنگهای بزرگ به دست می آمده است، آنجا را جمران، یعنی محل بهدست آمدن جمر نامیدهاند.
پل رومی
پل رومی در واقع پل کوچکی بوده که دو سفارت روسیه و ترکیه را هم متصل می کرده است. عدهای هم معتقدند که نام پل از مولانا جلالالدین رومی گرفتهشده است.
جوادیه (در جنوب تهران)
بسیاری از زمینهای جوادیه متعلق به آقای فرد دانش بوده است که اهالی محل به او جواد آقا بزرگ لقب داده بودند. مسجد جامعی نیز توسط جواد آقا بزرگ در این منطقه بنا نهاده است که به نام مسجد فردانش هم معروف است.
داودیه (بین میرداماد و ظفر)
میرزا آقاخان نوری صدر اعظم این اراضی را برای پسرش، میرزا داودخان، خرید و آن را توسعه داد. این منطقه در ابتدا ارغوانیه نام داشت و بعدها به دلیل ذکر شده داودیه نام گرفت.
درکه
اگر چه هنوز دلیل اصلی نامگذاری این محل مشخص نیست اما برخی آنرا مرتبط به نوعی کفش برای حرکت در برف که در این منطقه استفاده می شده و به زبان اصلی «درگ» نامیده می شده است دانسته اند.
دزاشیب (در نزدیکی تجریش)
روایت شده است که قلعه بزرگی در این منطقه به نام « آشِب » وجود داشته است و در گذشته نیز به این منطقه دزآشوب و دزج سفلی و در لهجه محلی ددرشو میگفتند.
زرگنده
احتمالا دلیل نامگذاری این محل کشف سکه ها و اشیاء قیمتی در این محل بوده است. در گذشته این منطقه ییلاق کارکنان روسیه بوده است.
قلهک
کلمه قلهک از دو کلمه "قله" و "ک" تشکیل شده است که قله معرب کلمه کله، مخفف کلات به معنای قلعه است. عقیده اهالی بر این است که به دلیل اهمیت آبادی قلهک که سه راه گذرگاههای لشگرک، ونک و شمیران بوده است، به آن( قله- هک) گفته شده است.
کامرانیه
زمینهای این منطقه ابتدا به میرزا سعیدخان، وزیر امور خارجهتعلق داشت، و سپس کامران میرزا پسربزرگ ناصرالدین شاه، با خرید زمینهای حصاربوعلی، جماران و نیاوران، اهالی منطقه را مجبور به ترک زمینها کرد و سپس آن جا را کامرانیه نامید.
محمودیه ( بین پارک وی و تجریش یا ولیعصر تا ولنجک)
در این منطقه باغی بوده است که متعلق به حاج میرزا آقاسی بوده است و چون نام او عباس بوده آنرا عباسیه میگفتند. سپس علاءالدوله این باغ بزرگ را از دولت خرید و به نام پسرش، محمودخان احتشامالسلطنه، محمودیه نامید.
نیاوران
نام قدیم این منطقه گردوی بوده است و برخی معتقدند در زمان ناصرالدین شاه نام این ده به نیاوران تغییر کرده است به این ترتیب که نیاوران مرکب از "نیا" (حد، عظمت و قدرت) ؛"ور" (صاحب) و "ان" علامت نسبت است و در مجموع یعنی کاخ دارای عظمت.
ونک
نام ونک تشکیل شده است از دو حرف (ون) به نام درخت و حرف (ک)که به صورت صفت ظاهر میشود.
یوسف آباد
منطقه یوسف آباد را میرزا یوسف آشتیانی مستوفیالممالک در شمال غربی دارالخلافه ناصری احداث کرد و به نام خود، یوسف آباد نامید.
پل چوبی
قبل از این که شهر تهران به شکل امروزی خود درآید، دور شهر دروازه هایی بنا شده بود تا دفاع از شهر ممکن باشد. یکی از این دروازهها، دروازه شمیران بود با خندقهایی پر از آب در اطرافش که برای عبور از آن، از پلی چوبی استفاده میشد. امروزه از این دروازه و آن خندق پر از آب اثری نیست، اما این محل همچنان به نام پل چوبی معروف است.
شمیران
نظریات مختلفی درباره این نام شمیران وجود دارد. یکی از مطرح ترین دلایل عنوان شده ترکیب دو کلمه سمی یا شمی به معنای سرد و « ران » به معنای جایگاه است و در واقع شمیران به معنای جای سرد است. به همین ترتیب نیز تهران به معنای جای گرم است.
همچنین در نظریه دیگری به دلیل وجود قلعه نظامی در این منطقه به آن شمیران می گفتند و همچنین برخی نیز معتقدند که یکی از نه ولایت ری را شمع ایران میگفتند که بعدها به شمیران تبدیل شده است.
گیشا
نام گیشا که در ابتدا کیشا بوده است برگرفته از نام دو بنیانگذار این منطقه (کینژاد و شاپوری) میباشد.
منیریه (در جنوب ولیعصر)
منیریه در زمان قاجار یکی از محله های اعیان نشین تهران بوده و گفته شده نام آن از نام زن کامرانمیرزا، یکی از صاحبمنصبان قاجر، به نام منیر گرفته شدهاست.
سید خندان
سید خندان نام ایستگاه اتوبوسی در جاده قدیم شمیران بوده است. سیدخندان پیرمردی دانا بوده که پیش گوییهای او زبانزده مردم در سی یا چهل سال پیش بوده است. دلیل نامگذاری این منطقه نیز احترام به این پیرمرد بوده است.
فرمانیه
در گذشته املاک زمینهای این منطقه متعلق به کامران میرزا نایبالسلطنه بوده است و بعد از مرگ وی به عبدالحسین میرزا فرمانفرما فروخته شده است.
فرحزاد
این منطقه به دلیل آب و هوای فرح انگیزش به همین نام معروف شده است.
شهرک غرب
دلیل اینکه این محله به نام شهرک غرب معروف شد ساخت مجتمع های مسکونی این منطقه با طراحی و معماری مهندسان آمریکایی و به مانند مجتمع های مسکونی آمریکایی بوده و در گذشته نیز محل اسکان بسیاری از خارجیها بوده است.
آجودانیه
آجودانیه در شرق نیاوران قرار دارد و تا اقدسیه ادامه پیدا میکند. آجودانیه متعلق به رضاخان اقبال السلطنه وزیر قورخانه ناصرالدین شاه بوده، او ابتدا آجودان مخصوص شاه بوده است.
اقدسیه
نام قبلی اقدسیه (تا قبل از 1290 قمری) حصار ملا بوده است. ناصرالدین شاه زمینهای آنجا را به باغ تبدیل و برای یکی از همسران خود به نام امینه اقدس (اقدس الدوله) کاخی ساخت و به همین دلیل این منطقه به اقدسیه معروف شد.
جماران
زمینهای جماران متعلق به سید محمد باقر جمارانی از روحانیان معروف در زمان ناصر الدین شاه بوده است. برخی از اهالی معتقدند که در کوههای این محله از قدیم مار فراوان بوده و مارگیران برای گرفتن مار به این ده می آمدند و دلیل نامگذاری این منطقه نیز همین بوده است و عده ای هم معتقدند که جمر و کمر به معنی سنگ بزرگ است و چون از این مکان سنگهای بزرگ به دست می آمده است، آنجا را جمران، یعنی محل بهدست آمدن جمر نامیدهاند.
پل رومی
پل رومی در واقع پل کوچکی بوده که دو سفارت روسیه و ترکیه را هم متصل می کرده است. عدهای هم معتقدند که نام پل از مولانا جلالالدین رومی گرفتهشده است.
جوادیه (در جنوب تهران)
بسیاری از زمینهای جوادیه متعلق به آقای فرد دانش بوده است که اهالی محل به او جواد آقا بزرگ لقب داده بودند. مسجد جامعی نیز توسط جواد آقا بزرگ در این منطقه بنا نهاده است که به نام مسجد فردانش هم معروف است.
داودیه (بین میرداماد و ظفر)
میرزا آقاخان نوری صدر اعظم این اراضی را برای پسرش، میرزا داودخان، خرید و آن را توسعه داد. این منطقه در ابتدا ارغوانیه نام داشت و بعدها به دلیل ذکر شده داودیه نام گرفت.
درکه
اگر چه هنوز دلیل اصلی نامگذاری این محل مشخص نیست اما برخی آنرا مرتبط به نوعی کفش برای حرکت در برف که در این منطقه استفاده می شده و به زبان اصلی «درگ» نامیده می شده است دانسته اند.
دزاشیب (در نزدیکی تجریش)
روایت شده است که قلعه بزرگی در این منطقه به نام « آشِب » وجود داشته است و در گذشته نیز به این منطقه دزآشوب و دزج سفلی و در لهجه محلی ددرشو میگفتند.
زرگنده
احتمالا دلیل نامگذاری این محل کشف سکه ها و اشیاء قیمتی در این محل بوده است. در گذشته این منطقه ییلاق کارکنان روسیه بوده است.
قلهک
کلمه قلهک از دو کلمه "قله" و "ک" تشکیل شده است که قله معرب کلمه کله، مخفف کلات به معنای قلعه است. عقیده اهالی بر این است که به دلیل اهمیت آبادی قلهک که سه راه گذرگاههای لشگرک، ونک و شمیران بوده است، به آن( قله- هک) گفته شده است.
کامرانیه
زمینهای این منطقه ابتدا به میرزا سعیدخان، وزیر امور خارجهتعلق داشت، و سپس کامران میرزا پسربزرگ ناصرالدین شاه، با خرید زمینهای حصاربوعلی، جماران و نیاوران، اهالی منطقه را مجبور به ترک زمینها کرد و سپس آن جا را کامرانیه نامید.
محمودیه ( بین پارک وی و تجریش یا ولیعصر تا ولنجک)
در این منطقه باغی بوده است که متعلق به حاج میرزا آقاسی بوده است و چون نام او عباس بوده آنرا عباسیه میگفتند. سپس علاءالدوله این باغ بزرگ را از دولت خرید و به نام پسرش، محمودخان احتشامالسلطنه، محمودیه نامید.
نیاوران
نام قدیم این منطقه گردوی بوده است و برخی معتقدند در زمان ناصرالدین شاه نام این ده به نیاوران تغییر کرده است به این ترتیب که نیاوران مرکب از "نیا" (حد، عظمت و قدرت) ؛"ور" (صاحب) و "ان" علامت نسبت است و در مجموع یعنی کاخ دارای عظمت.
ونک
نام ونک تشکیل شده است از دو حرف (ون) به نام درخت و حرف (ک)که به صورت صفت ظاهر میشود.
یوسف آباد
منطقه یوسف آباد را میرزا یوسف آشتیانی مستوفیالممالک در شمال غربی دارالخلافه ناصری احداث کرد و به نام خود، یوسف آباد نامید.
پل چوبی
قبل از این که شهر تهران به شکل امروزی خود درآید، دور شهر دروازه هایی بنا شده بود تا دفاع از شهر ممکن باشد. یکی از این دروازهها، دروازه شمیران بود با خندقهایی پر از آب در اطرافش که برای عبور از آن، از پلی چوبی استفاده میشد. امروزه از این دروازه و آن خندق پر از آب اثری نیست، اما این محل همچنان به نام پل چوبی معروف است.
شمیران
نظریات مختلفی درباره این نام شمیران وجود دارد. یکی از مطرح ترین دلایل عنوان شده ترکیب دو کلمه سمی یا شمی به معنای سرد و « ران » به معنای جایگاه است و در واقع شمیران به معنای جای سرد است. به همین ترتیب نیز تهران به معنای جای گرم است.
همچنین در نظریه دیگری به دلیل وجود قلعه نظامی در این منطقه به آن شمیران می گفتند و همچنین برخی نیز معتقدند که یکی از نه ولایت ری را شمع ایران میگفتند که بعدها به شمیران تبدیل شده است.
گیشا
نام گیشا که در ابتدا کیشا بوده است برگرفته از نام دو بنیانگذار این منطقه (کینژاد و شاپوری) میباشد.
منیریه (در جنوب ولیعصر)
منیریه در زمان قاجار یکی از محله های اعیان نشین تهران بوده و گفته شده نام آن از نام زن کامرانمیرزا، یکی از صاحبمنصبان قاجر، به نام منیر گرفته شدهاست.
Re: مطالب با مزه
وا چه جالب بود
تا حالا نخونده بودم جایی اینارو
متشکرم
تا حالا نخونده بودم جایی اینارو
متشکرم
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
چرچیل!
چرچیل روزی سوار تاکسی شده بود و برای مصاحبه به دفتر میرفت. هنگامی که به آن جا رسید به راننده گفت: "آقا لطفاً نیم ساعت صبر کنید تا من برگردم."
راننده گفت: "نه آقا! من می خواهم سریعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچیل را از رادیو گوش دهم."
چرچیل از علاقه این فرد به خودش خوشحال و ذوقزده شد و یک اسکناس ده پوندی به او داد.
راننده با دیدن اسکناس گفت: "گور بابای چرچیل! اگر بخواهید، تا فردا هم اینجا منتظر میمانم!"
راننده گفت: "نه آقا! من می خواهم سریعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچیل را از رادیو گوش دهم."
چرچیل از علاقه این فرد به خودش خوشحال و ذوقزده شد و یک اسکناس ده پوندی به او داد.
راننده با دیدن اسکناس گفت: "گور بابای چرچیل! اگر بخواهید، تا فردا هم اینجا منتظر میمانم!"
پاییز هم روزی بهار بود ... مثل من عاشقی بی قرار بود
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان