صفحه 87 از 88

Re: قصه سازي

ارسال شده: پنج شنبه 13 مرداد 1390, 7:05 pm
توسط Ahmaad
خلاصه بچه های گلم نرسی که حسابی قاط فنگ زده بود شروع به کتک زدن احمد کرد،احمد خنده کنان گفت:آخیشششش خستگیم در رفت....دوباره دوباره یه بار فایده نداره! و این بار این محمود خودشو انداخت وسط و باز از وسط با رقص اومد. یهو از کنار سطل آشغال یه گربه ی پدر سوخته یاد بچه گی هاش افتاد و زار زار گریه کرد بعد در اوج ناراحتی با خوشحالی گفت: ایشالله ماشالله! پیشت کردنِ گربه تو اين زمونه مثلِ دست تو دماغ کردنه، فایده نداره ولی زندگی همینه , تلخ و شيرينه دماغم یه قسمت مهمی از زندگیه البته بعد از جراحی دیگه واسه آدم دماغ نمیشه! ولی میشه ازش به عنوان اسباب فین کردن استفاده کرد به هر حال باید زندگی کرد چه احمد باشه چه نباشه

Re: قصه سازي

ارسال شده: پنج شنبه 13 مرداد 1390, 9:20 pm
توسط nono
خلاصه بچه های گلم نرسی که حسابی قاط فنگ زده بود شروع به کتک زدن احمد کرد،احمد خنده کنان گفت:آخیشششش خستگیم در رفت....دوباره دوباره یه بار فایده نداره! و این بار این محمود خودشو انداخت وسط و باز از وسط با رقص اومد. یهو از کنار سطل آشغال یه گربه ی پدر سوخته یاد بچه گی هاش افتاد و زار زار گریه کرد بعد در اوج ناراحتی با خوشحالی گفت: ایشالله ماشالله! پیشت کردنِ گربه تو اين زمونه مثلِ دست تو دماغ کردنه، فایده نداره ولی زندگی همینه , تلخ و شيرينه دماغم یه قسمت مهمی از زندگیه البته بعد از جراحی دیگه واسه آدم دماغ نمیشه! ولی میشه ازش به عنوان اسباب فین کردن استفاده کرد به هر حال باید زندگی کرد چه احمد باشه چه نباشه بنگاه ازدواج پابرجا می مونه

Re: قصه سازي

ارسال شده: شنبه 15 مرداد 1390, 11:37 am
توسط hamideht
خلاصه بچه های گلم نرسی که حسابی قاط فنگ زده بود شروع به کتک زدن احمد کرد،احمد خنده کنان گفت:آخیشششش خستگیم در رفت....دوباره دوباره یه بار فایده نداره! و این بار این محمود خودشو انداخت وسط و باز از وسط با رقص اومد. یهو از کنار سطل آشغال یه گربه ی پدر سوخته یاد بچه گی هاش افتاد و زار زار گریه کرد بعد در اوج ناراحتی با خوشحالی گفت: ایشالله ماشالله! پیشت کردنِ گربه تو اين زمونه مثلِ دست تو دماغ کردنه، فایده نداره ولی زندگی همینه , تلخ و شيرينه دماغم یه قسمت مهمی از زندگیه البته بعد از جراحی دیگه واسه آدم دماغ نمیشه! ولی میشه ازش به عنوان اسباب فین کردن استفاده کرد به هر حال باید زندگی کرد چه احمد باشه چه نباشه بنگاه ازدواج پابرجا می مونه و احمد ناز محمودی بیش نیست :D

Re: قصه سازي

ارسال شده: شنبه 15 مرداد 1390, 5:15 pm
توسط Ahmaad
خلاصه بچه های گلم نرسی که حسابی قاط فنگ زده بود شروع به کتک زدن احمد کرد،احمد خنده کنان گفت:آخیشششش خستگیم در رفت....دوباره دوباره یه بار فایده نداره! و این بار این محمود خودشو انداخت وسط و باز از وسط با رقص اومد. یهو از کنار سطل آشغال یه گربه ی پدر سوخته یاد بچه گی هاش افتاد و زار زار گریه کرد بعد در اوج ناراحتی با خوشحالی گفت: ایشالله ماشالله! پیشت کردنِ گربه تو اين زمونه مثلِ دست تو دماغ کردنه، فایده نداره ولی زندگی همینه , تلخ و شيرينه دماغم یه قسمت مهمی از زندگیه البته بعد از جراحی دیگه واسه آدم دماغ نمیشه! ولی میشه ازش به عنوان اسباب فین کردن استفاده کرد به هر حال باید زندگی کرد چه احمد باشه چه نباشه بنگاه ازدواج پابرجا می مونه و احمد ناز محمودی بیش نیست و خیلی خفن

Re: قصه سازي

ارسال شده: شنبه 15 مرداد 1390, 7:23 pm
توسط Nersi
خلاصه بچه های گلم نرسی که حسابی قاط فنگ زده بود شروع به کتک زدن احمد کرد،احمد خنده کنان گفت:آخیشششش خستگیم در رفت....دوباره دوباره یه بار فایده نداره! و این بار این محمود خودشو انداخت وسط و باز از وسط با رقص اومد. یهو از کنار سطل آشغال یه گربه ی پدر سوخته یاد بچه گی هاش افتاد و زار زار گریه کرد بعد در اوج ناراحتی با خوشحالی گفت: ایشالله ماشالله! پیشت کردنِ گربه تو اين زمونه مثلِ دست تو دماغ کردنه، فایده نداره ولی زندگی همینه , تلخ و شيرينه دماغم یه قسمت مهمی از زندگیه البته بعد از جراحی دیگه واسه آدم دماغ نمیشه! ولی میشه ازش به عنوان اسباب فین کردن استفاده کرد به هر حال باید زندگی کرد چه احمد باشه چه نباشه بنگاه ازدواج پابرجا می مونه و احمد ناز محمودی بیش نیست و خیلی خفن ِ نِرسی! :D

Re: قصه سازي

ارسال شده: شنبه 15 مرداد 1390, 7:29 pm
توسط Ahmaad
خلاصه بچه های گلم نرسی که حسابی قاط فنگ زده بود شروع به کتک زدن احمد کرد،احمد خنده کنان گفت:آخیشششش خستگیم در رفت....دوباره دوباره یه بار فایده نداره! و این بار این محمود خودشو انداخت وسط و باز از وسط با رقص اومد. یهو از کنار سطل آشغال یه گربه ی پدر سوخته یاد بچه گی هاش افتاد و زار زار گریه کرد بعد در اوج ناراحتی با خوشحالی گفت: ایشالله ماشالله! پیشت کردنِ گربه تو اين زمونه مثلِ دست تو دماغ کردنه، فایده نداره ولی زندگی همینه , تلخ و شيرينه دماغم یه قسمت مهمی از زندگیه البته بعد از جراحی دیگه واسه آدم دماغ نمیشه! ولی میشه ازش به عنوان اسباب فین کردن استفاده کرد به هر حال باید زندگی کرد چه احمد باشه چه نباشه بنگاه ازدواج پابرجا می مونه و احمد ناز محمودی بیش نیست و خیلی خفن ِ نِرسی!د به خونه اش اما...
حمیده اما :lol:

Re: قصه سازي

ارسال شده: شنبه 15 مرداد 1390, 7:32 pm
توسط Nersi
هااااا !!! الان با چی باید جمله بسازم احمد؟! :roll: اما حمیده یا خونه :P

Re: قصه سازي

ارسال شده: شنبه 15 مرداد 1390, 7:35 pm
توسط Ahmaad
آخرین چیزی که نوشته دیگه.
بیا مثال می زنم برات :P

خلاصه بچه های گلم نرسی که حسابی قاط فنگ زده بود شروع به کتک زدن احمد کرد،احمد خنده کنان گفت:آخیشششش خستگیم در رفت....دوباره دوباره یه بار فایده نداره! و این بار این محمود خودشو انداخت وسط و باز از وسط با رقص اومد. یهو از کنار سطل آشغال یه گربه ی پدر سوخته یاد بچه گی هاش افتاد و زار زار گریه کرد بعد در اوج ناراحتی با خوشحالی گفت: ایشالله ماشالله! پیشت کردنِ گربه تو اين زمونه مثلِ دست تو دماغ کردنه، فایده نداره ولی زندگی همینه , تلخ و شيرينه دماغم یه قسمت مهمی از زندگیه البته بعد از جراحی دیگه واسه آدم دماغ نمیشه! ولی میشه ازش به عنوان اسباب فین کردن استفاده کرد به هر حال باید زندگی کرد چه احمد باشه چه نباشه بنگاه ازدواج پابرجا می مونه و احمد ناز محمودی بیش نیست و خیلی خفن ِ نِرسی!د به خونه اش اما...
حمیده اما برگشت رفت

Re: قصه سازي

ارسال شده: شنبه 15 مرداد 1390, 7:39 pm
توسط Nersi
خلاصه بچه های گلم نرسی که حسابی قاط فنگ زده بود شروع به کتک زدن احمد کرد،احمد خنده کنان گفت:آخیشششش خستگیم در رفت....دوباره دوباره یه بار فایده نداره! و این بار این محمود خودشو انداخت وسط و باز از وسط با رقص اومد. یهو از کنار سطل آشغال یه گربه ی پدر سوخته یاد بچه گی هاش افتاد و زار زار گریه کرد بعد در اوج ناراحتی با خوشحالی گفت: ایشالله ماشالله! پیشت کردنِ گربه تو اين زمونه مثلِ دست تو دماغ کردنه، فایده نداره ولی زندگی همینه , تلخ و شيرينه دماغم یه قسمت مهمی از زندگیه البته بعد از جراحی دیگه واسه آدم دماغ نمیشه! ولی میشه ازش به عنوان اسباب فین کردن استفاده کرد به هر حال باید زندگی کرد چه احمد باشه چه نباشه بنگاه ازدواج پابرجا می مونه و احمد ناز محمودی بیش نیست و خیلی خفن ِ نِرسی!د به خونه اش اما...
حمیده اما همچنان درگیر ِ

Re: قصه سازي

ارسال شده: سه شنبه 18 مرداد 1390, 12:23 am
توسط nono
خلاصه بچه های گلم نرسی که حسابی قاط فنگ زده بود شروع به کتک زدن احمد کرد،احمد خنده کنان گفت:آخیشششش خستگیم در رفت....دوباره دوباره یه بار فایده نداره! و این بار این محمود خودشو انداخت وسط و باز از وسط با رقص اومد. یهو از کنار سطل آشغال یه گربه ی پدر سوخته یاد بچه گی هاش افتاد و زار زار گریه کرد بعد در اوج ناراحتی با خوشحالی گفت: ایشالله ماشالله! پیشت کردنِ گربه تو اين زمونه مثلِ دست تو دماغ کردنه، فایده نداره ولی زندگی همینه , تلخ و شيرينه دماغم یه قسمت مهمی از زندگیه البته بعد از جراحی دیگه واسه آدم دماغ نمیشه! ولی میشه ازش به عنوان اسباب فین کردن استفاده کرد به هر حال باید زندگی کرد چه احمد باشه چه نباشه بنگاه ازدواج پابرجا می مونه و احمد ناز محمودی بیش نیست و خیلی خفن ِ نِرسی!د به خونه اش اما...
حمیده اما همچنان درگیر ِ گرد گیری بنگاه

Re: قصه سازي

ارسال شده: پنج شنبه 20 مرداد 1390, 9:01 am
توسط hamideht
خلاصه بچه های گلم نرسی که حسابی قاط فنگ زده بود شروع به کتک زدن احمد کرد،احمد خنده کنان گفت:آخیشششش خستگیم در رفت....دوباره دوباره یه بار فایده نداره! و این بار این محمود خودشو انداخت وسط و باز از وسط با رقص اومد. یهو از کنار سطل آشغال یه گربه ی پدر سوخته یاد بچه گی هاش افتاد و زار زار گریه کرد بعد در اوج ناراحتی با خوشحالی گفت: ایشالله ماشالله! پیشت کردنِ گربه تو اين زمونه مثلِ دست تو دماغ کردنه، فایده نداره ولی زندگی همینه , تلخ و شيرينه دماغم یه قسمت مهمی از زندگیه البته بعد از جراحی دیگه واسه آدم دماغ نمیشه! ولی میشه ازش به عنوان اسباب فین کردن استفاده کرد به هر حال باید زندگی کرد چه احمد باشه چه نباشه بنگاه ازدواج پابرجا می مونه و احمد ناز محمودی بیش نیست و خیلی خفن ِ نِرسی!د به خونه اش اما...
حمیده اما همچنان درگیر ِ گرد گیری بنگاه از آدمهای بدون قصد ازدواج بود :D

Re: قصه سازي

ارسال شده: یک شنبه 23 مرداد 1390, 10:31 pm
توسط nono
خلاصه بچه های گلم نرسی که حسابی قاط فنگ زده بود شروع به کتک زدن احمد کرد،احمد خنده کنان گفت:آخیشششش خستگیم در رفت....دوباره دوباره یه بار فایده نداره! و این بار این محمود خودشو انداخت وسط و باز از وسط با رقص اومد. یهو از کنار سطل آشغال یه گربه ی پدر سوخته یاد بچه گی هاش افتاد و زار زار گریه کرد بعد در اوج ناراحتی با خوشحالی گفت: ایشالله ماشالله! پیشت کردنِ گربه تو اين زمونه مثلِ دست تو دماغ کردنه، فایده نداره ولی زندگی همینه , تلخ و شيرينه دماغم یه قسمت مهمی از زندگیه البته بعد از جراحی دیگه واسه آدم دماغ نمیشه! ولی میشه ازش به عنوان اسباب فین کردن استفاده کرد به هر حال باید زندگی کرد چه احمد باشه چه نباشه بنگاه ازدواج پابرجا می مونه و احمد ناز محمودی بیش نیست و خیلی خفن ِ نِرسی!د به خونه اش اما...
حمیده اما همچنان درگیر ِ گرد گیری بنگاه از آدمهای بدون قصد ازدواج بود که یکدفعه از اون طرف

Re: قصه سازي

ارسال شده: پنج شنبه 27 مرداد 1390, 10:59 am
توسط hadi
خلاصه بچه های گلم نرسی که حسابی قاط فنگ زده بود شروع به کتک زدن احمد کرد،احمد خنده کنان گفت:آخیشششش خستگیم در رفت....دوباره دوباره یه بار فایده نداره! و این بار این محمود خودشو انداخت وسط و باز از وسط با رقص اومد. یهو از کنار سطل آشغال یه گربه ی پدر سوخته یاد بچه گی هاش افتاد و زار زار گریه کرد بعد در اوج ناراحتی با خوشحالی گفت: ایشالله ماشالله! پیشت کردنِ گربه تو اين زمونه مثلِ دست تو دماغ کردنه، فایده نداره ولی زندگی همینه , تلخ و شيرينه دماغم یه قسمت مهمی از زندگیه البته بعد از جراحی دیگه واسه آدم دماغ نمیشه! ولی میشه ازش به عنوان اسباب فین کردن استفاده کرد به هر حال باید زندگی کرد چه احمد باشه چه نباشه بنگاه ازدواج پابرجا می مونه و احمد ناز محمودی بیش نیست و خیلی خفن ِ نِرسی!د به خونه اش اما...
حمیده اما همچنان درگیر ِ گرد گیری بنگاه از آدمهای بدون قصد ازدواج بود که یکدفعه از اون طرف یک ابر باران زا

Re: قصه سازي

ارسال شده: پنج شنبه 27 مرداد 1390, 10:54 pm
توسط Nersi
خلاصه بچه های گلم نرسی که حسابی قاط فنگ زده بود شروع به کتک زدن احمد کرد،احمد خنده کنان گفت:آخیشششش خستگیم در رفت....دوباره دوباره یه بار فایده نداره! و این بار این محمود خودشو انداخت وسط و باز از وسط با رقص اومد. یهو از کنار سطل آشغال یه گربه ی پدر سوخته یاد بچه گی هاش افتاد و زار زار گریه کرد بعد در اوج ناراحتی با خوشحالی گفت: ایشالله ماشالله! پیشت کردنِ گربه تو اين زمونه مثلِ دست تو دماغ کردنه، فایده نداره ولی زندگی همینه , تلخ و شيرينه دماغم یه قسمت مهمی از زندگیه البته بعد از جراحی دیگه واسه آدم دماغ نمیشه! ولی میشه ازش به عنوان اسباب فین کردن استفاده کرد به هر حال باید زندگی کرد چه احمد باشه چه نباشه بنگاه ازدواج پابرجا می مونه و احمد ناز محمودی بیش نیست و خیلی خفن ِ نِرسی!د به خونه اش اما...
حمیده اما همچنان درگیر ِ گرد گیری بنگاه از آدمهای بدون قصد ازدواج بود که یکدفعه از اون طرف یک ابر باران زا زائیده شد!

Re: قصه سازي

ارسال شده: سه شنبه 1 شهریور 1390, 9:13 am
توسط hamideht
خلاصه بچه های گلم نرسی که حسابی قاط فنگ زده بود شروع به کتک زدن احمد کرد،احمد خنده کنان گفت:آخیشششش خستگیم در رفت....دوباره دوباره یه بار فایده نداره! و این بار این محمود خودشو انداخت وسط و باز از وسط با رقص اومد. یهو از کنار سطل آشغال یه گربه ی پدر سوخته یاد بچه گی هاش افتاد و زار زار گریه کرد بعد در اوج ناراحتی با خوشحالی گفت: ایشالله ماشالله! پیشت کردنِ گربه تو اين زمونه مثلِ دست تو دماغ کردنه، فایده نداره ولی زندگی همینه , تلخ و شيرينه دماغم یه قسمت مهمی از زندگیه البته بعد از جراحی دیگه واسه آدم دماغ نمیشه! ولی میشه ازش به عنوان اسباب فین کردن استفاده کرد به هر حال باید زندگی کرد چه احمد باشه چه نباشه بنگاه ازدواج پابرجا می مونه و احمد ناز محمودی بیش نیست و خیلی خفن ِ نِرسی!د به خونه اش اما...
حمیده اما همچنان درگیر ِ گرد گیری بنگاه از آدمهای بدون قصد ازدواج بود که یکدفعه از اون طرف یک ابر باران زا زائیده شد!
هادی دوان دوان

Re: قصه سازي

ارسال شده: چهار شنبه 2 شهریور 1390, 10:29 pm
توسط Nersi
خلاصه بچه های گلم نرسی که حسابی قاط فنگ زده بود شروع به کتک زدن احمد کرد،احمد خنده کنان گفت:آخیشششش خستگیم در رفت....دوباره دوباره یه بار فایده نداره! و این بار این محمود خودشو انداخت وسط و باز از وسط با رقص اومد. یهو از کنار سطل آشغال یه گربه ی پدر سوخته یاد بچه گی هاش افتاد و زار زار گریه کرد بعد در اوج ناراحتی با خوشحالی گفت: ایشالله ماشالله! پیشت کردنِ گربه تو اين زمونه مثلِ دست تو دماغ کردنه، فایده نداره ولی زندگی همینه , تلخ و شيرينه دماغم یه قسمت مهمی از زندگیه البته بعد از جراحی دیگه واسه آدم دماغ نمیشه! ولی میشه ازش به عنوان اسباب فین کردن استفاده کرد به هر حال باید زندگی کرد چه احمد باشه چه نباشه بنگاه ازدواج پابرجا می مونه و احمد ناز محمودی بیش نیست و خیلی خفن ِ نِرسی!د به خونه اش اما...
حمیده اما همچنان درگیر ِ گرد گیری بنگاه از آدمهای بدون قصد ازدواج بود که یکدفعه از اون طرف یک ابر باران زا زائیده شد!
هادی دوان دوان نشست! آرهه... جونم واستون بگه که،

Re: قصه سازي

ارسال شده: یک شنبه 6 شهریور 1390, 10:57 pm
توسط hadi
خلاصه بچه های گلم نرسی که حسابی قاط فنگ زده بود شروع به کتک زدن احمد کرد،احمد خنده کنان گفت:آخیشششش خستگیم در رفت....دوباره دوباره یه بار فایده نداره! و این بار این محمود خودشو انداخت وسط و باز از وسط با رقص اومد. یهو از کنار سطل آشغال یه گربه ی پدر سوخته یاد بچه گی هاش افتاد و زار زار گریه کرد بعد در اوج ناراحتی با خوشحالی گفت: ایشالله ماشالله! پیشت کردنِ گربه تو اين زمونه مثلِ دست تو دماغ کردنه، فایده نداره ولی زندگی همینه , تلخ و شيرينه دماغم یه قسمت مهمی از زندگیه البته بعد از جراحی دیگه واسه آدم دماغ نمیشه! ولی میشه ازش به عنوان اسباب فین کردن استفاده کرد به هر حال باید زندگی کرد چه احمد باشه چه نباشه بنگاه ازدواج پابرجا می مونه و احمد ناز محمودی بیش نیست و خیلی خفن ِ نِرسی!د به خونه اش اما...
حمیده اما همچنان درگیر ِ گرد گیری بنگاه از آدمهای بدون قصد ازدواج بود که یکدفعه از اون طرف یک ابر باران زا زائیده شد!
هادی دوان دوان نشست! آرهه... جونم واستون بگه که، اقدام به نشستن

Re: قصه سازي

ارسال شده: جمعه 18 شهریور 1390, 2:39 pm
توسط Nersi
جونم واستون بگه که، اقدام به نشستن هادی همانا و

Re: قصه سازي

ارسال شده: جمعه 18 شهریور 1390, 7:45 pm
توسط hadi
جونم واستون بگه که، اقدام به نشستن هادی همانا و ترکیدن نرسی همان

Re: قصه سازي

ارسال شده: شنبه 19 شهریور 1390, 3:39 pm
توسط Nersi
جونم واستون بگه که، اقدام به نشستن هادی همانا و ترکیدن نرسی همان هادی بترک بود! :lol:
در این گیرو دار